در حال بارگذاری ...
نقد و بررسی دو نمایش مذهبی شهرستان ورامین و شهرستان قرچک

نمایش های «قاف عشق » و «مدافعان در زیارت عاشورا »

«انتشار مقالات، نقدها و دیدگاه ها به منزله دیدگاه درگاه تئاتر تهران نیست»

 

رسول حق شناس؛ ما در این ماه شاهد دومین کار مذهبی بودیم نمایش های قاف عشق به کارگردانی امیر بدلی و مدافعان در زیارت عاشورا به کارگردانی علیرضا امینی . کارهای مذهبی جدای از لحاظ کردن ابعاد فنی ش باید به ابعاد تاریخی ش نیز توجه شود. فرهنگ عاشورا عمیق تر از سطح آثار ارائه شده است و هنرمند هنرهای نمایشی نباید با کارهای سطحی تماشاگر خود را درحد یک تماشاگر نگه دارد بلکه باید برایش چالش ایجادکند. تربیت تماشاگرخروجی یک نمایش است و این نمایشگر است که تماشاگر را برای دیدن اثر بعدیش آماده میکند و اگر سطح تماشاگر نازل بماند سطح آثار نیز بی کیفیت باقی خواهد ماند. و این بر عهده مسئولین فرهنگ وارشاد و انجمن هنرهای نمایشی و هیئت بازبینی است که سطح آثار را کنترل کنند وگرنه همه درضعف آثار مسئول هستند.

نمایش قاف عشق برای چندمین بار است که اجرا میشود و بدون کوچکترین تغییری در متن هر بار اجرا میشود. داستان در یک تکیه میگذرد که همه درحال حاضر شدن برای خواندن تعزیه هستند و معین البکاء با پسر شهیدش در  ذهن خود گفتگو دارد که ما به عنوان تماشاگر میشنویم ولی دیگر بازیگران نمیشنوند. خط تسبیح قصه نحوه شهادت شجاعانه پسرش است که در میانه های نمایش با قصه کربلا در یک ریل موازی روایت میشود. قصه بسیار رو و سطحی است و تماشاگری که بار اول به دیدن کار میآید هم میتواند حدس بزند چه خواهد شد. شعار و شورزدگی کار آنچنان بالاست که مفاهیم عمیق اثر گم میشود مثلا چرا معین البکاء اسمش شجاع است ولی هنوز زنده است و یا چرا اسم پسر شهیدش خلیل است و خلیل درتاریخ اسلام قربانی کننده پسر است در حالی که خلیل ما اینجا پسری است که خود قربانی میشود.

سه گروه در متن اثرحضور دارند

گروه تعزیه خوان و تنهارزمنده

گروه بازیسازان واقعه عاشورا و خاطرات خلیل

گروه رزمندگان پشت کانال که ما فقط از طریق بیسیم با آنهاآشنامیشویم

خط ارتباط این سه گروه با هم یک نفراست و او معین البکاء است که در برخورد با گروه اول گروه تعزیه خوان و تنهارزمنده دور افتاده در جزیره تنهایی خود است در برخورد با گروه دوم قطعا قلبا رابطه دارد ولی ارتباط ظاهری ش کاملا کمرنگ است و با گروه سوم در حد یکی دو جمله پشت بیسیم است که قطعا ضعف متن باعث ضعف بازی درونی بازیگر در مواجهه با گروه سوم شده. متن دارای ضعف ساختاری و دراماتیک است اما کارکرد خود را در روایت دارد و در عین حال قوام لازم را ندارد و با استفاده از فرم و رنگ و لباس و صحنه خواسته تا ضعف متن پوشانده شود. بعضی از دیالولگها در اوج نوشتاری خود است که با بازی واقعگرایانه بازیگر و نقشها فاصله عمیق دارد. متن در بخشهای مذهبی هم به ناچار و اجبارا مسیر تاریخ را طی میکند چون قصه کربلا قابل تغییر نیست.

در مقابل مدافعان در زیارت عاشورا در مرحله نوشتن یک سعی وتلاش ابتدایی است برای آداپته کردن آثار مذهبی گروه نیایش که این جسارت ستودنی است هرچند دارای نقصانهای دراماتیک در پیرنگ اثراست. قصه سولیلوگ یک زن است در خصوص ایدئولوژی همسرشهیدش که با قصه شهیدمدافع حرم دیگری از اقلیت های مذهبی همراه میشود و این خانواده مسیحی نیز خود دارای فرزند معلولی است. علیرضا امینی اینبار و پس از سالها سعی کرده با تغییر متن در شمایل کارش نیز نوآوری وارد کند تا برنقدهای سالهای اخیر چیره شود که البته ناکام مانده و این اثرش نیز همان عطر و بو و سبک آثار پیشین رادارد. البته این تکرار به خاطر ذات کار عاشورایی است زینب (س) همان است که بوده و یزید همان است که بود و ربطی به امینی ندارد هرچند میتوان نوآوریهایی نیز داشت. نکته قابل توجه نوآوری امینی در شکستن خط روایی داستان است که سعی در همسو کردن داستان استفان با وهب نصرانی است که کاملا تقلای نویسنده در به چسباندن این کلاژ مشهود است. نویسنده سعی کرده دیالوگ بنویسدو امینی تلاش کرده این گفتگوها را به هم بدوزد.

خروجی این همدستی پرش های مداوم صحنه هاست که البته این رفت وآمد نور نیز از شاخصه های آثار اکثرهنرمندان دهه پنجاه و شصت است. داستان به خاطر درهم تنیدگی بیش از اندازه اش دچار تشویش روایی شده و تماشاگر تا میآیدبه خودبجنبد و از داستان سردربیاورد صحنه عوض میشود. گویی نویسنده تمام تخم مرغ هایش را در یک سبدگنجانده و کارگردان نیز چندتخم مرغ دیگر اضافه کرده تا نذرش را ادا کرده باشد و نتیجه ش ۱۲۰دقیقه منوتن است. در میان نمایش یک سوال از خودم پرسیدم که اگر من مسلمان و آشنا به تاریخ عاشورا نبودم آیا تا انتهای اثر میماندم!؟ کارگردان در ارائه مفهوم اثر هیچ کارشاخصی انجام نداده و فقط مثل بارهای قبل تاریخ را دوره کرده و البته این بار به طور باورنکردنی شیوه سنتی ش را مدرن تر کرده و با کمک نویسنده به داستان پیچ و تاب داده. اثر امینی ظریفکاری ندارد و ما تابلوهای بزرگ و حجیم میبینیم که از مینیاتور خالی است و بیشتر به سمبلیسم پرداخته. امینی در این اثرش از تصویر برای تعویض صحنه هاو ارائه مفهوم فضا مکان بهره برده که در بعضی جاها تصاویر مفهومی است و گاهی جغرافیایی و این باعث سرگیجه بصری تماشاگرشده هرچند تماشاگر سنتی شهر خیلی درگیر این به اصطلاح اسپیشیال افکت نیست. درکار امینی همه چیز هست داعش،خانواده خارجی،خانواده ایرانی،عرب ها ،مذهب،جنگ،دفاع،عکس وبسیاری دیگر عناصر همگون و ناهمگون که لازمه راضی نگه داشتن سطح میانی جامعه است. امینی با تمام تلاشش برای نوآوری در کارجدیدس از ناحیه حرکات فرم ضربات مهلکی میخورد. حرکات فرمالیستی که نه در خدمت کار است و نه در مسیر ارائه مفهوم کمک میکند و از همه زننده تر دچار بی نظمی و به قول علی عمرانی که متخصص کار فرم است به شدت شلخته است. در حین تماشای اثر لحظه ای اندیشیدم اگر فرم نبود چه میشد؟ و دیدم هیچ اتفاقی نمی افتاد. البته این اتفاق فرم نیز از سیاست مدیریتی امینی است تا شاگردانش آموزشگاهش را تحت حمایت خود قراردهد اما بهای سنگینی برایش دارد. گروه فرم اثر  امیر بدلی هم کارکرد خودش را داشت وخیلی تصویر ویژه ای به تماشاگر ارائه نمیداد رقص شمشیرهایی که ما قبلا دیده بودیم رقص دمامهایی که قبلادیده بودیم ورقص فرمهایی که قبلا دیده بودیم و این نشان میدهد فرمکارهای ما چیز جدیدی برای ارائه ندارند. هر چند نباید از نظم و زیبایی و خط کشی شده بودن حرکات غافل شد که حداقل باعث خنده تماشاگر نشده بود و هویت داشت و در بعضی صحنه ها حسی بیشتر ازحس بازیگران را داشت. اما لازم است برای فرم ها در نمایش های ورامین و قرچک یک فکر اساسی نمود. طراحی لباس و صحنه اثر امینی نکته شاخصی نداشت و همه چیز تکرار مکررات بود.

درخصوص بازیگری اثر امیر بدلی باید به چند نکته اشاره کرد

امسال امیربدلی جای خود را در نقش شجاع به بازیگری دیگر داده تا بتواند از بیرون اثر را هدایت کند. در زمانی که نقش شجاع را خود امیربدلی بازی میکرد در مقابلش میثم رمضانی بود که بیش از۲۰سال پارتنر یکدیگر بودند و به پیچیدگی های بازی یکدیگر واقف بودند و این نقطه قوت بازیگری اثر بود که ضعف متن را میپوشاند اما امسال دو جنس متفاوت در مقابل یکدیگر هستندکه اتفاقا باید در نقش پدر و پسر هم باشند. این تفاوت در بازی باعث شده ارتباط عاطفی این دو کاراکتر با یکدیگر خوب از آب در نیاید و متن بر اثر عدم ارتباط دچار عدم هویت شود. میثم رمضانی در نقش خلیل بازیگری حراف و برونگرا است که دیالوگش را به صورت بازیگرش پرتاب میکند و مانند خود امیربدلی نیز رو بازی میکند اما محسن زارع بازیگری درونگرا و تدافعی است که سعی میکند کنشهایش کنترل شده باشد تا خودش دچار واکنش بی مهابای بازیگر مقابلش نشود ازین روست که واقعیت پدر و پسر نمایش قاف عشق در نیامده و حجب و حیای محسن زارع در بازیگری در برابر بی پروایی میثم رمضانی یک ازهم راندگی نمایشی را ایجاد کرده که روابط روانی این دو نفر را تحت الشعاع قرار داده. لازم به ذکر است این توصیفات در بازی محسن زارع و میثم رمضانی نشانه ضعف بازیگری نیست بلکه ذات آنهاست و این وظیفه کارگردان است که باید با تحلیل خود بازیگران را درست انتخاب کند. اما بازی دیگر بازیگران؛ بازی مهدی محمدیان بجاست بدون ادا درآوردن و صرف انرژی بیخود در جای خود است و راحت میپذیریم که او همان اوست و در مقابل بازی مهدی رمضانی دچار یک ضعف اساسی است و آن غلو و صرف انرژی بیش از اندازه است. که باز این تعدیل برعهده کارگردان است چون بازیگر محصولش را ارائه میدهد وکارگردان است که باید بر محصول مُهرکنترل نهایی را بزند.

بازی دو گروه بازیساز صحنه وداع خلیل و وداع علی اکبر(ع) خوب نیست و کاملا تصنعی است و علت آن نوع میزانسن نوع ورود ونوع خروج است که بخاطر تکرار کار پارسال بدلی بوده و امیربدلی بدون توجه به تغییرسالن همان میزان را تکرار کرده زیرا سال قبل سالن بدلی دو طبقه بود و این وداع ها در سن بالایی اتفاق می افتاد که باعث شده بود وداع های سال پیش خوب از آب دربیاید.

بازیگران اثر مدافعان زیارت عاشورای امینی به سه گروه تقسیم شده بودند

گروه بازیگران اصلی

گروه بازیگران مکمل

گروه بازیسازان

در گروه اول قدیمیهاو با استعدادهاو جوانان دوره دیده کلاس خود امینی حضور داشتندکه همچنان که امینی خود دارای شناسنامه شده این عزیزان نیز دارای شناسنامه بازیگری منحصربه خود شده اند. یعنی تقریبا اغلب کارهای عزیزان با همین شیوه بازی شده و درواقع چیز جدیدی ما نمیبینیم حتی با اینکه امینی و نویسنده در تلاش بودند کار نوینی ارائه بدهند اما بازیها جان متن را گرفته و ضعف عمومی را کار غالب کرده بود.

گروه اول اگر میخواهند پیش تر ازاین باشند باید تغییری در مسیر کاری خود داشته باشند. گروه دوم بازیگران مکمل که احیانا کار اول یا دومشان بود این عزیزان تمام تلاششان را در ارائه نقش داشتند و این از حُسن مدیریت کارگردان اثر است اما دچار آفت تقلید از بالادستی ها شده بودند. فریادهای پی در پی و حرکات مکانیکی از قبل تعیین شده و مونوتونیزم غالب بر بازیها باعث رکود و اُفت اثر شده بود. دسته سوم که فرمکاران و بازیسازان بودند نیز در تلاش بودند اما از یک عنصر بی بهره بودند و آن عنصر نظم تمرکز و درک که اینجا جای موشکافی نیست. موسیقی و مداحی نیز همان بود که بود و البته در خدمت اثر بود که جای بحث ندارد.

در مجموع ۱۲۰دقیقه نشاندن این جماعت ماهواره بین و تلگرام گرد واقعا جای تقدیر دارد. اما از این هم غافل نباید بشویم که ما سازننده ذائقه تماشاگران هستیم. در هرسطحی که کارکنیم تماشاگرهم همان را معیار قرار میدهد. پس خالی بودن سالن در دیگر ژانرها را بگذارید پای تربیت نشدن ذائقه تماشاگران که این ضعف هم بر عهده روسای انجمن های نمایش است و هم بر گرده هنرمندان شهر است.

در صحنه های واقعه کربلا چهارصحنه دیده میشد. صحنه وداع علی اکبر و صحنه شهادت علی اکبر که در خدمت کار بود و میشد ساختارش را در اثر و همراهی با قصه خلیل و شجاع توجیه کرد و دو صحنه دیگر شهادت حضرت حسین و کتک خوردن رقیه که اگر نبود هیچ ضربه ای به اثر که نمیزد بماند بلکه کمک میکرد تماشاگر در فضای قصه خلیل وشجاع بماند و از فضای داستان فاصله نگیرد اما مثل همیشه نذر و نیاز و گریه گرفتن ازتماشاگران دغدغه کارگردان بوده و باعث تولید این دو صحنه تکراری شده که این آفت اگر برطرف شود کارهای مذهبی تاتر ورامین جان تازه ای میگیرد. از نکات بارز اثر نورپردازی خوب اثر بود که با توجه به کمبود نور در سالن رازی ورامین نورپرداز خوب توانسته بود از پس نور برآید و البته درکاربرد فلشر آبی زیاده روی شده بود که جای اغماض دارد. طراحی صحنه نیز در خدمت اثر بود در سه صحنه تعزیه خانه ، جنگ و وداع در خیمه گاه حضرت حسین تکیه و جنگ و عاشورا دکور بجا و درست بود و با آنکه بازیگران درگیر به کار بردن دکور در بازیشان نبودند اما این عدم استفاده دلیل بر زائد بودن دکور نبود. در مورد موسیقی اثر هم باید به این نکته اشاره کرد که موسیقی در خدمت اثر بود و ذات کار مذهبی به این شکل سطحی و رو بیش از این نیاز به موسیقی ندارد و همین اندازه کافی است امیربدلی باز هم یک اثرش را از آرشیوش بیرون آورده و تکرار کرده که این هم خوب است و هم بد. خوب است چون باعث روشن ماندن چراغ بی سالن تاتر قرچک و روشن ماندن چراغ سالن کم کار تاتر ورامین است. از نظر فنی این تکرار شاید خیلی خوب نباشد ولی برای امیربدلی درحکم جاافتادن قرمه سبزی یک آشپز متبحر است. هربارکه امیربدلی دست به اینکار میزند بخشی از اثرش را قوام میبخشد از دور نگاهش میکند برای ما به نمایش میگذارد نظر ما هارا میشنود و بعد میرود تاسال آینده اگر باز فرصتی دست دهد کارش را با یک تغییر کوچک به مزاج ما میریزد تا ما باز ببینیم و نظر دهیم. در هرحال کار امیربدلی از عناصر تاتری بیشتری برخوردار بود و البته ضعف متن و ضعف کارگردانی و عدم توانایی در ساختن قابها و تصاویر زیبا کار را در سطح یک سوم جلویی آوانسن نگه داشته بود در حدی که دو سوم از بالا و دو سوم از عمق صحنه عملا بی استفاده بود.

 

 




نظرات کاربران