در حال بارگذاری ...
به بهانه اجرای نمایش محیطی «نامیرا» تازه ترین اثر امیرحسین شفیعی

نامیرا، نامیراست؟

«نامیرا» به نویسندگی و کارگردانی امیرحسین شفیعی نام نمایشی است محیطی و حاصل کار گروه کارگاه تئاتر ایران که با مشارکت اداره کل هنرهای نمایشی و سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران از ۲۱ بهمن در پارک دانشجو اجرا می‌شود. در خلاصه داستان این اثر آمده است؛ «نامیرا» روایت دختر شهید مدافع حرمی است که به دنبال پیدا کردن پدر خود در عالم رویا به سوریه سفر می‌کند و در این سفر پر رمز و راز خیالی با داعش و جنایت‌های این گروه روبه‌رو می‌شود.

تئاتر تهران- خشایار پیرعلمی؛ نامیرا، نامیراست؟
شاید برای آن دسته از هنر دوستان و هنرشناسان که در ارزیابی آثار هنری به مسئله تاریخ انقضای یک اثر هنری توجه ویژه یی دارند این سئوال که آیا نامیرا نامیراست؟ سوال جذابی باشد اما من تصمیم گرفتم به جای پرداختن به این سئوال اساسی و کلیدی به مسائل مهمتری درباره ی نامیرا اثر جدید امیرحسین شفیعی بپردازم ...
پرداختن به نامیرا و بررسی جوانب مختلف آن چنان گسترده و پردامنه است که ناچار بدون در نظر گرفتن حوصله خوانندگان این سطور،  باید به تفصیل به آنها بپردازم و امیدوارم باشم مخاطب چند دقیقه یی را برای عمیق تر نگاه کردن به این اثر صرف کند و همراه باشد.
نامیرا از 3 منظر : 1- زیبایی شناسی 2- فنی 3- محتوا شناسی
1- زیبایی شناسی :
برای نقد یک اثر هنری باید دارای ذهن پارتیشن بندی شده بود و برای برخورد با اثری مانند نامیرا لزوم داشتن این پارتیشن بندی ذهنی بسیار حیاتی تر است.
باید پذیرفت نامیرا جدا از هر موافقت یا مخالفتی که در حوزه های فنی، دراماتیک و یا محتوایی با آن داشته باشیم در حوزه زیبایی شناسی بصری اثری موفق است. شفیعی در خلق قابها و تصاویری بدیع و چشم نواز (که پیشتر شاید گهگاهی در آثار صحنه یی مشابه های موفق و ناموفق ش را به یاد بیاوریم ) بسیار موفق بوده است. تلاش نسبتا موفقی که شفیعی در دریادلان با تکیه بر حضور عنصر آب تجربه کرده بود حالا در نامیرا به بلوغ رسیده است و این بار بدون هیچ شائبه یی موفق به خلق تصاویر بدیع و جذاب شده است تا جایی که بی شک مخاطبان و عکاسان حاضر در اجرا در تمام طول نمایش قابهای به یاد ماندنی را از آن ثبت خواهند کرد.
تصویر قفس بزرگی که یکی از قهرمانان نمایش در آن محصور آتش میشود موقعیتی است که با توجه به محتوا و فرم نمایش، امیرحسین شفیعی با جسارت و خلاقیت خاصی به آن دست زده و بی شک در آن موفق هم بوده است. تصویر وداع قهرمانان اثر با خانواده هایشان هر چند تکراری ست و بارها تجربه کرده ییم اما در لحظه وداع کودکان خردسال و پدرانشان از نقاط تاثیر گذار و ماندگار نامیراست که بدون اضافه کاری ارتباط عاطفی موفقی با مخاطب دارد. و البته نامیرا پر است از این لحظات موفق ...
2- نامیرا از نگاه فنی و دراماتیک :
تلاش های موثر کارگردان و طراح صحنه اثر برای تنوع صحنه قابل ستایش است کارگردان با دست و دلبازی فراوان یکی پس از دیگری تماشاگران را دعوت به تماشای صحنه های و میزانسن های متنوع میکند اما در نقطه مقابل تلاش موسیقایی اثر همان راه اشتباهی را میرود که پیش از این دریادلان هم رفته بود ... بلند گو ها بی توجه به ارتباط شناسی با مخاطب جیغ میکشند و در تمام مدت موسیقی گوش آزاری را به سمت مخاطب پرتاب میکند که جدا از کیفیت کم پخش و جدا از قطع و وصل ناگهانی و نا بهنگام موسیقی (که میتواند به دلیل اجرای افتتاحیه و عدم هماهنگی باشد) نه تنها به همراهی حسی مخاطب با نمایش کمک نمیکند بلکه در مقاطعی تبدیل به  عنصری برای تخریب فضاسازی صحیح میشود.
این عدم هارمونی تا جایی پیش میرود که بسیاری از تماشاگران ( و بیشتر آنان که به بلندگو ها نزدیکترند) ترجیح میدهند گوشهای خود را از مدار نمایش خارج کنند و بیشتر از تصاویر لذت ببرند.
نامیرا در طراحی لباس هوشمندانه عمل کرده است این را میتوان در طراحی لباس قهرمانان نمایش به وضوح دید.
اما اشکال اصلی شاید در جایی دیگر بروز میکند؛ در متن ...
ظاهرا کارگردان اثر که دست بر قضا نویسنده اثر نیز هست  انقدر تحت تاثیر ایده های کارگردانی و تصاویر ذهنی خود بوده است که فراموش کرده اثرش باید مولفه های دراماتیک را دنبال کند. هر چند نامیرا به چند دلیل اثری تصویری ست و باید در بخش تصویر پرداخت بیشتری میشد ولی این نافی این مسئله اساسی نیست که هر اثری برای انتقال صحیح احتیاج به توجه ویژه به متن دارد. نامیرا قصه ی ساده یی دارد یه گروه جهانی متشکل از صهونیست ها، امریکایی ها و بسیاری دیگر و البته دست نشانده هایشان ( از جمله آل سعودی ) برای تسلط بر خاور میانه (با تزریق پول که عمدتا از نفت عربستان تامین میشود) و البته تنگ کردن عرصه به ایران از طریق نا امنی منطقه و ایجاد گروهک داعش وارد منطقه میشود و از هیچ جنایتی فروگذار نیستند و جوانان ایرانی (مدافعین حرم) برای پاکسازی منطقه و نجات کشورهای درگیر و پاسداری از مرزهای کشور اینبار کیلومترها دورتر از مرزهای خودی وارد عمل میشوند و دشمن را زمین گیر میکند. در این میان دختر کوچک نمایش نامیرا در پی یافتن پدر سفری خیال گونه به میان این جریانات میکند.

اگر از منظر دراماتیک به کلیت اجرا نگاه کنیم متوجه میشویم انقدر که به ضدقهرمانان اثر توجه شده ( که از نظر کمی و چه از نظر کیفی ) به قهرمانان اثر پرداخته نشده است. ما در تایم زیادی از نمایش ضد قهرمانان اثر را میبینیم که به جنایت های گوناگونی دست میزنند و درست در همین بخش نویسنده کاری کارستان میکند و با پیوند زدن بخشی از کتب مقاتل، قصه خرابه های شام و برخورد رقیه و سر پدر را با جهان امروز پیوند میزند و نشان میدهد شفیعی شناخت کاملی نسبت به تشیع و واقعه کربلا دارد اما در نقطه مقابل هر جا نوبت به حضور قهرمانان قصه میرسد متن به سادگی و سهل انگاری غریبی کار را به چند حرکت ساده فرم و کارگردانی میسپارد و دوباره و چند باره سراغ ضد قهرمان های قصه اش میرود!
همین عدم حضور موثر قهرمان در برابر حضور موثر و دائم ضد قهرمان باعث میشود ما نه تنها در طول نمایش بلکه حتی در پایان بندی ناموفق نامیرا از چیزی به جز همذات پنداری هموطنی و عقیده یی با قهرمان پیشتر نرویم.
برای روشن تر شدن مسئله اجازه بدهید کمی مسئله را از طریق ادبیات تطبیقی بررسی کنیم :
پیشتر گفتیم نویسنده بینامتنیت موفقی با متون مقاتل دارد پس بیایید  از همین باب وارد قصه شویم اگر بخواهیم پیروزی قهرمانان اثر را با معیار متن مقابلش بسنجیم آنجا ( در کربلا ) خون بر شمشیر پیروز میشود و اینجا ( در نامیرا ) چه چیزی بر پول و تروریسم و دول غربی و دشمن پیروز میشود؟ چند حرکت نمادین که نمیشود جز چند حرکت تکراری رقص سماگونه ( از وجه هنری )  بر آن نامی نهاد ؟ اگر جوابتان این است که اتحاد و همدلی و دلیری جوانان غیور، باید توجه کنیم که این چیزی ست که ما به عنوان مخاطب  نمایش با خودمان آورده ایم و این حرکات فرم چیزی به این داشته های ذهنی اضافه نمیکند و اگر جواب در همان پیروزی خون بر شمشیر و پیروزی مظلومیت بر ظلم است، همین گواه کاملی ست بر ضعف متن در این حوزه.
در واقعه کربلا و ادبیات نگاشته شده بر آن چنان نقش عنصر خون بر شمشیر غلبه دارد که نا غافل مخاطب در هر لحظه حتی در شکست های ظاهری سپاه حسین این پیروزی را درک میکند و میپذیرد.
نگاهی کنیم به تعدد این خون ها :
 قصه علی اصغر،  قصه علی اکبر، قصه عباس بن علی،  قصه وهب نصرانی و البته قصه حسین بن علی و در نقطه مقابل پرداخت به جنایات صرف سپاه دشمن بسیار در تعدد کمتری ست. اتفاقی که در نامیرا درست برعکس شده است. ما آنقدر که جنایات دشمن را میبینیم رشادت های موثر قهرمانان اثر را نمیبینیم و از همین روست که متن چیزی بیشتری به داشته های مخاطبش در این بخش اضافه نمیکند. ( برای مثال نگاهی کنید به پیروزی پایانی قهرمانان نامیرا ).
شاید دلیل دیگر این ضعف در پرداخت است! ما جنایات ضدقهرمانان را تا حد زیادی رئالیستی میبینیم اما در نقطه مقابل تمامی تحرکات قهرمانان اثر به صورت نمادین ارائه میشود (به جز در مواردی) و شاید این مسئله دلیل دیگری دارد که باید در بخش بعد به آن بپردازیم ...

3- محتواشناسی :
این بخش شاید چالش بر انگیزترین بخش اثر باشد... جایی که بحث از یک جمله پر تکرار آغاز میشود :
نامیرا یک اثر سفارشی ست.
این بحث انقدر دنبال دار است که با کمی تیز کردن گوش میشود از لابلای تماشاگران هم جملاتی درباره ی این موضوع شنید.
اما آیا نامیرا یه اثر سفارشی ست؟
پیش از پاسخ دادن به این سوال باید از یک مسئله اساسی ابهام زدایی کرد : اساسا چه اثری سفارشی ست ؟
در فرهنگ عامه ی تئاتر روز هر اثری که با بودجه و امکانات دولتی یا حزبی یا گروهی به نفع عقاید و مصالح سفارش دهنده تولید شود اثری سفارشی ست ... اما این همه تعریف نیست!
تعریف کامل تر از یک اثر سفارشی میتواند کمی پیچیده تر از تعریف ساده ی بالا باشد : هر اثر هنری که در خدمت ایدئولوژی و جهان بینی خاص باشد حتی بدون جابجایی بودجه و امکانات میتواند یک اثر سفارشی باشد.
با این تعریف نامیرا یه اثر سفارشی ست !
امیرحسین شفیعی بارها در کسی فشنگ ها را نمیشمارد، دریا دلان و حالا در نامیرا ثابت کرده است که میخواهد هنرمندی در خدمت ایدئولوژی مورد وثوق ش باشد. آنجا که امیرحسین شفیعی پس از دریافت جایزه کارگردانیش پشت میکروفون میرود و از زحمات سردار سلیمانی قدردانی میکند نشان میدهد میخواهد مرد اول خط مقدم هنرمندان متعهد به این نگاه باشد نگاهی که از عکس روی میز کارش در انجمن هنرهای نمایشی آغاز میشود و به روی صحنه کشیده میشود.
نامیرا چه صاحب اثرش تائید کند و چه انکار، و چه ما در مقام مخاطب، مخالف او باشیم چه موافقش یه اثر سفارشی ست! یک اثر سفارشی که شرافت ش را به اینکه صاحب اثرش به راهی که انتخاب کرده معتقد است مدیون است ...
با این پیش فرض که مسئله سفارشی بودن یا نبودن نامیرا در ذهن شما حل شده باشد باید  به مسئله دیگری از محتوا  بپردازیم؛  بحثی که از بخش قبل به اینجا موکول شد : آیا دیدن تعدد تصاویر جنایات ضدقهرمانان در نمایش دلیلی بیشتر از تصویر بصری دارد؟
لغت  اسلام هراسی و ایران هراسی چند سالی ست که وارد فرهنگ زبانی رسانه یی ما شده است لغتی که گاهگاه با ساخت فیلمها و تحرکات و شیطنت های رسانه های غربی پر رنگ تر میشود ...
آیا تکرار و تعدد تصاویر جنایت کاری های ضد قهرمانان در نامیرا ادامه ی راهی نیست که در به وقت شام ابراهیم حاتمی کیا و آثاری از این دست تجربه کردیم و آیا این تکرار و تعدد بعدها لغتی به فرهنگ زبانی ما اضافه نمیکند تحت عنوان غرب هراسی؟
بدون توجه به مسئله غرب زدگی (به جا مانده از جلال احمد ) و حالا شاید غرب هراسی؛ نباید به این مسئله نگاه ویژه کنیم که این دو دسته سازی و جدا انگاری بیشتر باعث جنگ افروزی میشود تا دستیابی به صلح و اتحاد؟
قطعا این بدین معنا نیست که  باید از جنایات و رفتار خصمانه دشمن غافل باشیم بلکه راهکاری ست برای آگاهی بخشیدن نسبت به دشمن شناسی از راه عقل نه ترس!

 




نظرات کاربران