در حال بارگذاری ...
به بهانه اجرای نمایش« به سیاهی کلاغ»( دو مرغابی در مه) در بومهن

کارگردان من کجاست؟

تئاتر تهران- خشایار پیرعلمی، اگر بپذیریم که مولف اصلی یک اثر نمایشی کارگردان است، آنوقت بیش از هر عنصر دیگری در صحنه به دنبال جهان بینی جدیدی خواهیم گشت که به وسیله ی آن تمام عوامل برای انتقال مفهوم بکار بسته میشوند؛ نقطه یی که گاهی در آثار نمایشی بشدت جای خالی آن حس میشود درست در همین لحظات است که از لابلای اجزای صحنه صدایی به گوش میرسد که بیقرار فریاد میزنند: کارگردان من کجاست؟!
نمایشنامه ی دو مرغابی در مه که با نام به سیاهی کلاغ در بومهن اجرا شد را باید نمونه یی از همین آثار دانست؛ جایی که محمد عبدی در مقام کارگردان اثر عدم حضورش هر لحظه احساس میشود.
بازی های هدایت نشده، طراحی صحنه پر اشتباه و حتی تلفظ اشتباه دیالوگ ها نشانه هایی بود بر اینکه عبدی سهل انگارانه خود و اجرایش را به مسیر اشتباهی برده است.
بیایید به صحنه برویم :
کاراکترهای نمایش در زیرزمینی زندگی میکنند، در حالیکه پنجره های قدی به سبک اتاقهای طبقه چندم در صحنه میبینیم و اتفاقا بازیگران هم با نگاه های متناقض جوری به بیرون نگاه میکنند گویی از طبقه ی بالا به حیاط نگاه میکنند اما قصه ی این اشتباه به اینجا ختم نمیشود و کارگردان با اضافه کردن حضور همسایه عصبانی که به نگاههای مرد نمایش معترض است ( توجه داشته باشید که نمایش در قاب صحنه اجرا میشود و طبیعتا بازیگری که از میان تماشاگران به سمت صحنه حرکت میکند قطعا در موضعی پایین تر از بازیگر روی صحنه قرار میگیرد )، بار دیگر نقطه نظرگاه صحنه را بهم میزند و تماشاگر را در این سوال غرق میکند که اتاق کاراکترهای نمایش دقیقا کجاست؟!
وجود حیاط و بند رخت ها هر چند از لحاظ بصری تصویر زیبایی را ایجاد کرده اند اما با شکستن بی منطق فضای نمایشی از زیر زمین به حیاط آنهم در یک میزانسن کوتاه و نا کارآمد ( و البته مغایر با منطق رئالیستی یک به یک حاکم بر کلیت طراحی ) کار را در طراحی صحنه خراب تر هم میکند؛ در حالیکه تلاش گروه در ایجاد هویت بصری مورد نیاز برای اجرا موفق بوده اند لاجرم باید دوباره به این نکته اشاره کرد که : هر زیبایی قطعا دلیل بر درستی نیست ....
اما قابل اشاره ترین نکته درباره ی این اجرا شاید شباهت عجیبش به تله تئاتر این اثر در دهه های پیشین است که به کارگردانی رسول نجفیان است گویی ما به دیدن اجرایی نشسته ییم که بدون هیچ تغییری در نگاه کارگردانی قرار است تکراری بر همان خاطره باشد ( با این اشاره که آن اجرا یک تله تئاتر بوده و قطعا برای اجرا در سال 98 و آنهم به شکل صحنه یی باید نگاه متفاوتی به آن میشد )
حسین پناهی و آثارش از دفترهای شعر تا نمایشنامه و فیلمنامه یی چون بی بی یون و حتی حضورش در مقام بازیگر در سریال ها و فیلم ها، سرشار از ابعاد عمیق انسانی ست. حضور ناگهانی یک دختر خردسال در میانه نمایش عبدی به شدت به این فضا نزدیک میشود و اجرا را به عمق اثر نزدیک میکند چیزی که شاید در کل نمایش کمتر به آن توجه شده است.
با توجه به زندگی شبه مدرن و ماشینی جامعه امروز شاید بازنویسی جدیدی از این اثر و حتی برخوردی مدرن تر در شیوه اجرایی با آن راهکار بهتری برای اجرای مجدد اینگونه آثار است.
در پایان دست تمام عوامل و بازیگران این اثر را میبوسم که نام و یاد حسین پناهی را به هر بهانه یی زنده نگه داشتند.

خشایار پیرعلمی
مدیر کانون نویسندگان و منتقدان استان تهران




نظرات کاربران