در حال بارگذاری ...
در حاشیه بیست وپنجمین دوره

نگاهی به آثار حاضر در جشنواره استان تهران (قسمت اول)

کانون نویسندگان و منتقدان انجمن هنرهای نمایشی استان تهران در بیست وپنجمین جشنواره تئاتراستان تهران حضور مداوم و چشمگیری داشت به طوری که اعضای این کانون تمامی اجراها را دیدند و نقد کردند و در پایان به طور مستقل جوایز بخش نقد را نیز اعلام نمودند.

بیست و پنجمین جشنواره تئاتر استان تهران توسط انجمن هنرهای نمایشی استان تهران با همکاری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان تهران بارعایت کامل پرتکلهای بهداشتی از ۲۲ لغایت ۲۶ آذر ماه به میزبانی پردیس تئاترتهران برگزار شد. این درحالی بود که با وجود بیماری کووید۱۹ و همه گیری آن گمان می‌رفت که تعداد متقاضیان حضور در جشنواره کم باشد اما با حضور ۵۵ اثر در مرحله بازبینی این گمان رنگ باخت و درنهایت هیئت انتخاب دوازده اثر را برای حضور در مرحله نهایی در بخش اصلی و دواثر را در بخش حمایتی و جنبی انتخاب کردند. نقد نمایش‌های حاضر در جشنواره به صورت روزانه در درگاه تئاتر استان تهران منتشر می‌شد، مطلبی که پیش روی شماست جمع بندی نقدهای نوشته شده بر آثار حاضر در این دوره از جشنواره است.

 

نگاهی به نمایش «ماشین نشین‌ها»

خشایار پیرعلمی- وقتی صادق هدایت در ۱۳۱۰ مشغول نوشتن داستان کوتاه زنی که مردش را گم کرد بود، هرگز فکر نمیکرد چندین دهه بعد جامعه مرد سالار پیرامونش چنان بی تغییر مانده باشد که همچنان خوشبختی زن را پیچیده در رختخواب همسرش بداند. زن اسیر در خفقان سالهای زیست صادق، چنان محکوم به جنس دوم بودن بود که به کلی ماهیت انسانی مستقل خود را از دست داده بود و حتی در جهان ادبیات نیز سراسیمه و دل آشوب به دنبال مرد نااهلش سگ دو میزد و غرق در خرافه و باورهای جمعی غلط روزگارش، کوچکترین تصویر انسانی مستقلی برای خود قائل نبود.

ماشین نشین ها داستان زنی آشفته را روایت میکند که خیال و واقعیت زندگی ش آمیخته با بیم و امید بودن و نبودن مردش است. مردی که همچون شعر نوشته شده روی پیشانی ماشین سنگینش صفت نامردی را یدک میکشد. زن در پی رفتن شوهر همراه با سه دخترش در خرابه ها سر میکند و به کار سیاه میپردازد تنها به یک امید: برگشتن مردش! زن مستاصل و آشفته داستان، چشم انتظار بازگشت مردی ست که سالها پیش بی آنکه عاشقش باشد و صرفا برای فرار از شرایط خانه پدری با او ازدواج کرده و هر بار زیر مشت و لگد و ضربه های کمربند او تنها گریه کرده و دوباره با تشری قد راست کرده و ادامه داده است. زن حالا زیر سایه اعتقاداتش نیز دست به دامان باورهای مذهبی اش تنها یک التماس دارد: یا امام رضا من هیچی ازت نمیخوام، فقط شوهرم رو بهم برگردون ...

نمایشنامه ماشین نشین ها با تمام ظرافت های هنرمندانه نویسنده اش در دیالوگ نویسی و پرداخت، اگر در جامعه یی غیر مردانه نوشته میشد شاید زیر چرخ دنده های فعالان فمینیست خرد میشد و زن اسیر در چنگال مردانه خود را کاراکتری متفاوت میدید! (حال آنکه کارگردان اثرش را در بروشور به زنان سرپرست خانوار تقدیم میکند)

ماشین نشین ها اما در حوزه بازیگری نمایشی دو پاره است. الهه خوش قامت در نقش اقدس (زن) نوید یک بازیگر آینده دار و خوش آتیه را میدهد. بازیِ با آرامش و حسیِ خوش قامت در بسیاری از صحنه ها بار درام را به مقصد میرساند و اتمسفر لازم برای همراهی تماشاگر را ایجاد میکند. الهه خوش قامت اگر تنها کمی زیاده روی های میمیک و بدنش که وام دار از تئاتر دهه های پیشین ایران است را کنار بگذارد میتواند یکی از آینده دارهای بازیگری استان باشد. اما پاره ی دوم بازیگری ماشین نشین ها امیررضا اکبری ست بازیگر نقش صفدر (مرد)؛ کاراکتر صفدر در نمایشنامه ماشین نشین ها هر مولفه یی که بازیگر برای به رخ کشیدن توانایی هایش را بخواهد دارد. صفدر لودگی میکند، میخندد، آواز میخواند، فریاد میزند، دیالوگ موثر میگوید و بسیاری از دقایق محوریت نمایش را در دست دارد اما امیررضا اکبری هرگز به بازیگری متوسط هم در این نقش نزدیک نمیشود. اکبری با فاصله یی زیاد نسبت به پارتنرش تمام پتانسیل های موجود در نقش را یکی پس از دیگری از دست میدهد. مونوتن در آواز و فریاد و شادی و دیالوگ پیش میرود و هرگز به همراهی تماشاگر با خود دست پیدا نمیکند. البته اصرار علی خودسیانی در استفاده از بازیگران کم تجربه و نوآموزش بسیار قابل تقدیر است اما این انتخاب بازیگر اشتباه را باید بخشی از امتیازات منفی کارگردانی   او در این اثر دانست.

جای خالی دکور (حتی در شکلی بسیار مینیمال) و البته موسیقی که بتواند در لحظاتی جور خالی بودن صحنه و یا بیان ضعیف بازیگر در آوازها را بکشد، بسیار حس میشود.

در مجموع باید گفت ماشین نشین ها اثری سالم و تئاتری ست اما پتانسیل های موجود در متن و گروه به نیمی از توان خود هم نزدیک نشده است.

 

نگاهی به نمایش آتش نشان‌ها

ایده یی جذاب، پرکشش و چالش بر انگیز که در فضاسازی اجرایی چه در میزانسن و چه در طراحی صحنه و لباس و موسیقی تا حدود زیادی موفق بوده است اما نکاتی وجود دارد که بخش بزرگی از این موفقیت را خدشه دار میکند. اشکال اصلی نمایش را باید در نمایشنامه جستجو کرد: آتش نشانان در مخمصه، هر کدام در آستانه مرگ قریب الوقوع از گذشته زندگی خود ناخشنود و پشیمانند و در این میان یکی از آتش نشانان پیشنهاد میدهد برای خارج شدن از زیر آوار دیوارهای اتاقک را شکافته و خارج شوند. یکی از دیوارها به تونل مترو و دیوار دیگر به خزانه مرکزی بانک راه دارد و در نهایت انتخاب همه گروه (علیرغم نظر فرمانده آتشنشانان) شکافتن دیوار بانک و بعد سرقت بخشی از شمش های طلای بانک میشود.

توجه کنید: در مجاورت ساختمانی در حال تخریب و در حال اشتعال و درست در مجاورت تونل های مترو بخش مهمی از خزانه مرکزی بانک وجود دارد که نه تنها هیچ کدام از نیروهای امنیتی تا آن لحظه خزانه را خالی نکرده و شمش ها و پولها را به محلی امن منتقل نکرده اند بلکه آتش نشانهای نمایش به راحتی میتوانند دیوارش را شکافته و شمش های آن را تخلیه و بگریزند! البته نویسنده تلاشهای نافرجامی برای دلالت مند کردن بخشی از اشکالات در متن و اجرا کرده است اما به هیچ وجه پیرنگ اصلی درام شکلی دلالت مند و منطقی پیدا نمیکند. در کمال ناباوری آتش نشانها با کمک پیرزن کارتن خوابی که او هم به شکلی بدون تعریف در آن اتاقک گیر افتاده موفق به انجام نقشه شان میشوند و با در آوردن یونیفرم های آتش نشانی گویی شرافت شغلی خود را نیز ترک میکنند و با شمش ها می گریزند.

جدا از قصه اولیه داستان که به شدت میلنگد و پیرنگ گسسته و شلی دارد اما حق شناس در خلال موقعیت پیش آمده به کمک فضاسازی غربی که انجام داده است و اسامی کاراکتر ها و الفاظی مثل دلار و پنی کوشیده است تا دغدغه ها و گلایه های اجتماعی و بعضا سیاسی اش را مطرح کند که تا حدودی نیز در این امر موفق میشود. اما باید گفت متاسفانه تمام دغدغه ها زیر آوار اشکالات منطقی متن مدفون میشوند.

آتش نشانها خوش ریتم و موزون است. انتخاب ترمپت در سازبندی موسیقی اثر بسیار موثر افتاده است و در کنار طراحی لباس مناسب همه چیز را در خدمت فضاسازی صحیح قرار داده است. رندی های کارگردانی از جمله گذاشتن ساک کوچکی در میانه صحنه که روی آن به فارسی سازمان هلال احمر نوشته شده و رنگ بندی سبز و سفید و قرمز ش کاملا به انتقال مفهوم قرینه سازی کمک میکند. اما لحن دو گانه گاه و بیگاه بازیگر ها که از ادبیات ترجمه به محاوره و دوباره به زبان ترجمه برمیگردند این هارمونی را در هم میشکند. در نهایت آتش نشان ها میتواند با بازنویسی چند باره متن، تبدیل به اثری زهر دار و منتقد شود که تماشاگر در اجرای عموم از آن لذت ببرد. باید دید آثار این دوره از جشنواره بعد از عبور از گذرگاه کرونا چه سرنوشتی در اجرای عموم برای خود رقم خواهند زد.

 

نقد نمایش عروسی بانوگشسب 

خشایار پیرعلمی-برقراری ارتباط بدون گسست با تماشاگر، انتقال ساده و روان قصه، رسیدن به مولفه های سرگرمی و مهمتر از همه داشتن اصالت هنری مشخصه هایی ست که بسیاری از گروه های نمایشی به دنبال آنند و شما همه را میتوانید در گروهی بیابید که غیر از کارگردان- بازیگر اثر، بزرگترین بازیگر حاضر در صحنه اش شاید متولد نیمه دوم دهه 80 باشد!

مولفه هایی که ما مدتها در نمایشهای مختلف فقرش را حس میکنیم و دلتنگ آنیم، تعدادی دختر و پسر کودک و نوجوان سرمستانه روی صحنه ارائه میکنند. سمیه آباده نه صرفا در عروسی بانو گشسب بلکه در آثار اخیرش موفق به ایجاد اتمسفری شده است که در آن هر بازیگری فرای جنسیت و سن و سالش در آن ذوب میشود.

عروسی بانو گشسب اثری با مولفه های نمایش های سنتی ست که قصه ی کهنی از شاهنامه را روایت میکند و البته پارودی وار به مسائل روز هم سرک میکشد. اثر سرمست و شاد که براحتی با تماشاگر ارتباط برقرار میکند و منجر به سرگرمی میشود.

طراحی لباس و صحنه ی ساده اما مولفه مند و موثرش در کنار موسیقی که تلفیقی از اجرا زنده (هرچند کم رمق و پر ایراد) و پلی بک های انتخابی ست، بسیار کارساز افتاده است. موسیقی رنگ آمیزی حرکات گروهی و طنازانه ی بازیگران میشود و لابلای اجرای پر طمطراق و پر انرژی اثر قرار میگیرد و گویی یک ساعت نمایش در چند دقیقه میگذرد. میزانسن های پر تعداد و متنوع کارکرد چند وجهی پیدا میکند و گهگاه بازیگران را تبدیل به اکسسواری برای اجرا میکند و کارگردان ناهماهنگی ها و اشکالات کوچک گروهی را در میان همین تنوع پنهان میکند. بازیگران یکی پس از دیگری صحنه را دست میگیرند و تک به تک روی صحنه عرض اندام میکنند و صحنه را به دیگری میسپارند. در کنار بازی درخشان سمیه آباده که جدا از همراهی و هدایت بازیگرانش روی صحنه خوش میدرخشد بازیگر نقش زال نیز (که نامش را متاسفانه نمیدانم) آینده دار و خوش آتیه مینماید. البته تمیز دادن بازیگران بهتر میان تعداد بازیگران که همگی به خوبی ایفا نقش میکنند کار بسیار مشکلی ست اما نمیشود از تلاش و تاثیر چهار بازیگر نقش رستم و گیو و پسر و دختر کودک نمایش چشم پوشید.

عروسی بانو گشسب یک بار  دیگر به تلخی به ما یادآوری میکند که ساختار زندگی سنتی و گذشته ما در تمامی ابعاد، دارای فرهنگی بذله گو، شاد و مفرح بوده است. شادی مبتنی بر شعر و موسیقی و رقص و آواز!  به راستی چه بر سر ما آمده؟!

نقد نمایش عاشقانه،عامدانه،قاتلانه

مجیدقربانی-گروه بازیگران یکدست، با تمرکز و با آمادگی بیانی و بدنی نقش های خود را با اطمینان به نفس اجرا میکنند گرچه هنوز با یک بازی شش دانگ فاصله دارند اما بدون شک نوید استعدادهای درخشانی را می دهند به ویژه سیما تیموری در نقش ژاله.

وقتی با نمایشی مواجه می شویم که محصول یک کارگاه آموزشی است ناخودآگاه انتظار خود را به اندازه تجربه هنرجویان آن اثر پایین می آوریم. اما گاهی استعداد ، پشت کار و انگیزه آن هنرجویان این انتظار را از بین می برد و در میانه نمایش فراموش می‌کنیم که یک نمایش کارگاهی را می‌بینیم و این اتفاق خوبی برای آن اثر است.

هنگام دیدن نمایش «عامدانه،  عاشقانه،  قاتلانه» نیز لحظاتی فراموش می‌کنیم که بازیگران این نمایش هنرجویان نوجوان و جوان کارگاه نمایشی بداهه هستند.

همین شرایط و حضور در یک جشنواره حرفه ای باعث می شود ارزیابی اثر را با نگاه به یک اثر حرفه ای انجام دهیم.

گروه بازیگران یکدست، با تمرکز و با آمادگی بیانی و بدنی نقش های خود را با اطمینان به نفس اجرا می‌کنند گرچه هنوز با یک بازی شش دانگ فاصله دارند اما بدون شک نوید استعدادهای درخشانی را می دهند به ویژه سیما تیموری در نقش ژاله.

این اتفاق مدیون نمایشنامه ای است که علیرغم نقدهایی که به آن وارد است اما به لحاظ بازیگری بستر خوبی را برای خرامیدن یک بازیگر مهیا کرده است.

کیمیا امینی به عنوان کارگردان نیز کم تجربه و جوان است و جسارت خوبی نشان داده و به سراغ نمایشنامه‌ای رفته که در دهه گذشته توسط بازیگران حرفه ای اجرا شده است.

گرچه استفاده از یک دیوار متحرک در روی صحنه تکراری است اما استفاده خوبی از آن شده که کمک خوبی به تنوع میزانسن و طراحی صحنه کرده است.

پوشاندن تمامی کف سن و دیوار متحرک با روزنامه هم چشم نواز است هم ارتباط دراماتیک با شخصیت خبرنگار دارد و هم صحنه نمایش را استرلیزه و کم چیز جلوه میدهد و اجازه تمرکز بیشتر بر میزانسن ها و بازی ها می دهد که البته یک اشکال بزرگ دارد و آن هم دور بودن بی دلیل بازیگران از تماشاگران است که برقراری ارتباط را دچار اختلال می کرد.

ساناز بیان به عنوان یک نویسنده زن سرگذشت سه زن را که هر سه محکوم به اعدام هستند را توسط یک خبرنگار بر روی صحنه به تماشاگر بازگو می کند.

داستان های این سه زن برگرفته از سه اتفاق واقعی است و به دلیل کنش بالای قصه ها تماشاگر را به خوبی با خود درگیر می کند.

روایت مستندگونه و نگاه گزارشی از منظر یک خبرنگار برای پیش برد داستان یک نمایش شیوه چندان جذابی نیست مگر آنکه سوژه های جذاب و پرخونی چون شخصیت های این نمایش داشته باشیم.

در کل کارگردان برای تمامی عناصر خود طراحی داشته نور، لباس و بروشور و... همگی دارای یک هارمونی و رابطه دراماتیک هستند و در نهایت می توان به اجرا نمره قبولی داد اما قطعا با یک اجرای ایده‌ال فاصله ای به نام تجربه باقی می ماند که به شرط استمرار تلاش گروه در آینده از بین خواهد رفت. 

 

نگاهی به نمایش سال های بی من 

خشایار پیرعلمی-آژیر خوش رنگ وقتی گفته میشود در مدار اجرایی یک نمایشنامه ی خوب همه عناصر یک نمایش میتوانند اجازه ی بروز کافی داشته باشند، برایش میتوان مثال های زیادی آورد که سالهای بی من نیز یکی از این مثال هاست.

سالهای بی من نمایشنامه یی با دیالوگ نویسی و پرداخت شخصیت عالی ست. یک موقعیت پر تعلیق و جذاب از رابطه ی خانواده یی که در زیرزمین خانه شان به دلیل اصابت موشک گیر افتاده اند. شخصیت ها آنقدر صحیح پرداخته شده اند که گویی سالهاست آنها را میشناسیم. قصه ها یکی پس از دیگری در هم تنیده میشوند و هر کدام رابطه علت و معلولی قصه های قبلی را حفظ میکنند. نویسنده اطلاعاتی را که لازم است در مشت دارد و هر گاه که لازم میداند لابلای درگیری ها و یا شوخی ها کمی آنرا به تماشاگر منتقل میکند. هر چند نویسنده در پایان بندی متن دچار اشکال و یا سمبلیسم افراطی شده است. نمایش در لحظه یی به پایان میرسد که ما هنوز نقطه پایانی برای قصه در ذهنمان نگذاشته ایم و گویی کاشت های یک کشاورز با داشتی تیزهوشانه، هرگز به مرحله برداشت نمیرسد!

بازیگران در سالهای بدون من در عین سادگی و حواشی اضافه (غیر از یک مورد که تیپ سازی ناموفقی از نوجوان در لحن در آمده است) بسیار درخشان است تا جایی که سخت میشود بازیگر بهتر را روی صحنه کشف کرد. متین طاهری نیا در نقش ننه حاجی، ابراهیم رهگذر در نقش آقاجان، سحر فرامرزی در نقش ملیحه هیچکدام تلاش اضافه یی جز آن چیز که لازم نمایشنامه است نمیکنند. نه آقاجان لهجه ی تیپیکال ترکی میگیرد که تماشاگر را بخنداند و نه ننه حاجی و ملیحه چیزی فراتر از خواست نمایش ارائه میدهند. چرخ دنده های بازیگری این نمایش کوک و کنترل شده در یک خط حرکت میکنند و این باعث میشود یه بازیگر دیگر نیز که تجربه کمتری دارند کاملا در این مدار حل شوند و به هارمونی حرکت این چرخ دنده ها کمک کنند.

طراحی صحنه و لباس و طراحی بروشور این نمایش درخشان است. صحنه در جریان حرکت قصه چنان در گیر است که حذف هر بخش از صحنه بخشی از نمایش را از بین میبرد. لباس ها فضاسازی را به شکل دقیقی ارائه میدهند و نشانه یی از سهل انگاری و کوتاهی در آن نیست. بروشور نمایش پر است از تصاویر قدیمی خانواده های واقعی در آن سالها که در خط قصه طراحی شده و تماشاگر حس میکند در کیفش بخشی از نمایش را با خود به خانه میبرد.

موسیقی اما همان اشکال سمبلیک متن را دارد. صدا خواننده یی شناخته شده که در لحظه پایانی تمام خودداری های گروه در پرداخت های اضافه و تکراری را یه باره از هم میپاشد. این در حالیست که سالهای بدون من در تمام مسیر یک راه شخصی (در همه بخش ها) را پیموده و میتوانست با یک موسیقی شخصی تر هویت خودش را حفظ کند و به یک اثر تماما اورجینال تبدیل شود.

در مجموع باید گفت تیم کارگردانی اثر در انتخاب و چیدمان تمامی ارکانی که ذکرش رفت موفق بوده اند و سال های بدون من در تمامی بخش های مخصوصا نویسندگی، بازیگری و کارگردانی و طراحی صحنه روز خوبی را در اختتامیه سپری خواهد کرد.




مطالب مرتبط

نظرات کاربران