در حال بارگذاری ...
در حاشیه بیست وپنجمین دوره

نگاهی به آثار حاضر در جشنواره استان تهران (قسمت دوم)

کانون نویسندگان و منتقدان انجمن هنرهای نمایشی استان تهران در بیست وپنجمین جشنواره تئاتراستان تهران حضور مداوم و چشمگیری داشت به طوری که اعضای این کانون تمامی اجراها را دیدند و نقد کردند و در پایان به طور مستقل جوایز بخش نقد را نیز اعلام نمودند.

بیست و پنجمین جشنواره تئاتر استان تهران توسط انجمن هنرهای نمایشی استان تهران با همکاری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان تهران بارعایت کامل پرتکلهای بهداشتی از ۲۲ لغایت ۲۶ آذر ماه به میزبانی پردیس تئاترتهران برگزار شد. این درحالی بود که با وجود بیماری کووید۱۹ و همه گیری آن گمان می‌رفت که تعداد متقاضیان حضور در جشنواره کم باشد اما با حضور ۵۵ اثر در مرحله بازبینی این گمان رنگ باخت و درنهایت هیئت انتخاب دوازده اثر را برای حضور در مرحله نهایی در بخش اصلی و دواثر را در بخش حمایتی و جنبی انتخاب کردند. نقد نمایش‌های حاضر در جشنواره به صورت روزانه در درگاه تئاتر استان تهران منتشر می‌شد، مطلبی که پیش روی شماست جمع بندی نقدهای نوشته شده بر آثار حاضر در این دوره از جشنواره است.

به بهانه اجرای نمایش سالهای بی من در جشنواره تئاتراستان تهران

مجیدقربانی- نمایشنامه «سال های بی من» نوشته ابراهیم رهگذر بدون اشکال نیست اما بدون شک یکی از بهترین نمایشنامه های جشنواره امسال است.

یکی از دغدغه‌های سیاستگذاران جشنواره تئاتر استان تهران در چند سال اخیر حرکت به سوی است که دستاوردآن پرورش نویسندگان بومی در شهرستان های استان تهران باشد.

نمایشنامه «سال‌های بی من» نوشته ابراهیم رهگذر بدون اشکال نیست اما بدون شک یکی از بهترین نمایشنامه‌های جشنواره امسال است.

نوشتن در فضای رئالیستی و همچنین کارگردانی، بازیگری، طراحی صحنه و لباس و نور و ... در این سبک همچون شعر سعدی است سهل و ممتنع، از سویی ساده و دم دستی و از سویی پیچیده هزار تو، عریان و دست نیافتنی.

تولید نمایش در یک فضای رئالیستی نیاز به تجربه فراوان، دقت وافر و موشکافی ویژه ای در تمامی عناصر دارد که اتفاقا هر چقدر بهتر و کامل تر اجرا شود کمتر دیده می‌شود و خود را فدای اثر می‌کند مگر با مهندسی معکوس و دریافت ظرافت های خلق اثر در طول مسیر تولید.

نمایش سالهای بی من از لحظه پخش آژیر قرمز موشک باران در زمان جنگ تحمیلی آغاز می‌شود. خانواده ای برای محافظت جان خود به زیر زمین خانه پناه می‌آورند و حضور آنها در زیر زمین خانه باعث می‌شود تا رازهایی از روابط و دنیای درونی آنها افشا شود.

یکی از مهمترین مشکلات نمایشنامه از همین جا آغاز می‌شود و باور پذیر بودن اثر را خدشه دار می‌کند که مگر حضور در زیر زمین خانه که می‌تواند هر لحظه از شبانه روز اتفاق بیافتد چطور تبدیل به مهمترین نقطه عطف نمایش می‌شود؟قطعا نمایش بهانه افشاسازی بهتری نیاز دارد اما دیالوگ ها و در ادامه بازی ها به قدری روان و باورپذیر هستند که احتمالا فرصتی به مخاطب نمی دهد تا به چرایی و روابط علت و معلولی فکر کند.

ریتم نمایش تماشاگر را به راحتی با خود همراه می‌کند تا قصه را دنبال کند‌. طراحی صحنه به خوبی فضای یک زیر زمین را تداعی می‌کند گرچه عدم رعایت پرسپکتیو در چیدمان دکور تماشاگرانی که در گوشه های سالن نشسته باشند را دچار مشکل می‌کند. 

طراحی لباس، نور و موسیقی نمایش باور پذیر و منطقی و در خدمت اثر است.

سحر فرامرزی راد توانسته هارمونی خوبی بین عناصر نمایشی اثرش ایجاد کند.

نمایش «سال های بی من» بزرگترین آسیب خود را از نقطه قوت خود یعنی نمایشنامه می‌خورد و آن مربوط به پایان بندی عجولانه و غیر منطقی نمایش می‌شود.

همانطور که اشاره شد حضور خانواده در زیر زمین باعث بر ملا شدن رازهایی است همچون پیدا شدن عکس خواستگار قبلی مادر خانواده، پیدا شدن ساعت قدیمیه پدر، پیدا شدن گونی گردو و آلو و در ادامه منقل و وافور پدر، سیگارهای دختر خانواده و ساک پر از طلا و جواهر دزدی مربوط به داماد خانواده، پیدا شدن یک باره پسر بزرگ خانواده از پشت کارتن ها و خرت و پرت های زیر زمین که مجسمه ای طلایی که مربوط به جواهرات دزدی است در دست دارد و از ابتدای نمایش آنجا پنهان شده بود و همه تصور میکردند که او به سفر رفته است. در مجموع پایان بندی عجولانه نمایش اجازه نمی دهد تا شخصیت های نمایش نزد مخاطب به لحاظ شناختی به کمال برسند.

در مجموعه باید اشاره کنیم بازنویسی پایان نمایشنامه می‌تواند نمایش «سال‌های بی من» را در قواره یک نمایش حرفه‌ای و قابل دفاع معرفی کند.

احتمالا به غیر از بخش نمایشنامه و احتمالا کارگردانی، می‌توان اسامی بازیگران این نمایش را نیز در بین برگزیدگان دید.

نقد نمایش سیاریحون به بهانه اجرا در جشنواره تئاتراستان تهران
تئاتر تهران_ خشایار میرعلمی، تاریخ معاصر ایران سرشار از گذرهای پر کشش و پر ابهامی ست که هر کدام میتوانند آبشخور مناسبی برای خلق درام باشند. تاریخ مشروطه، دوره قاجاریه و البته جنبش جنگل دستمایه بسیاری از آثار ادبی و نمایشی بوده است. از رمان رازهای سرزمین من نوشته رضا براهنی که  به حضور سربازان بیگانه در برهه ای از تاریخ تبریز و دیگر بخش های دیگر ایران میپردازد تا آثار متعددی که در باب مشروطه خواهی نوشته شده اند همگی از همین سرچشمه چشیده اند و حالا نمایشنامه سیاریحون حمید ابراهیمی بار دیگر به بازتعریف بخشی از تاریخ معاصر میپردازد.

روایتی موازی با تاریخ انقلابی گری کوچک خان جنگلی و عاشقانه مردی رعیت زاده و همسرش که در مقابل خواسته های ارباب وارد بحران میشوند و در نهایت به دست بیگانه یی کشته میشود.

سیاریحون درام سر راست و سالمی دارد در عین حال نمایشنامه نویس در کارگردانی کردن نمایشی که نوشته است هم خود را بشدت سهیم کرده است. رفت و برگشت های زمانی که موجب غیر خطی شدن روایت داستان شده است محصول فکری نویسنده است. ما در طول نمایش بارها زمان را شکسته میبینیم و اطلاعات لازم را از گذشته یی دور و نزدیک به دست می آوریم و دوباره به نقطه قبلی بر میگردیم. این شیوه اجرایی شاید حاصل خواست نویسنده است اما اجرا صحیح آن طوری که تماشاگر دچار ابهام و سردرگمی نشود کار آسانی نبوده است و باید گفت پژمان کاشفی به در مقام کارگردان از پس این انتقال به خوبی بر آمده است.

اگر بپذیریم که بازیگر ابزار مهمی در دست کارگردان برای اجرای اثر است باید گفت کاشفی ابزار قدرتمندی برای اجرا در دست نداشته است یا شاید انتخاب هایش انتخاب های مناسبی برای این نمایشنامه نبوده اند. بغیر از رضا خمسه که در نقش غریبه درخشان ظاهر شده است بقیه گروه بازیگری نمایش سهل انگارانه با نقش شان برخورد کرده اند تا جایی که ایست های صحنه یی غلط و لهجه های به ثمر نرسیده شان بارها تماشاگر را از قصه دور میکند. بازیگران نقش های جوانشیر و آگل هرگز در خدمت نمایش قرار نمیگیرند و هر کدام سعی دارند نمایش را به سود خود پیش ببرند. بازیگر نقش گیلانه تمام تلاشی که برای انتقال حسش میکند با بیان ضعیف از دست میرود و استرس شدید بازیگر نقش مارجان که نمایش به شدت به صلابت او نیاز دارد در صحنه هایی که بازی ندارد به شدت به چشم می آید.

طراحی صحنه و لباس نمایش اما بسیار چشم نواز و فضا ساز است. از همان صحنه ی ورودی تماشاگر زیبایی شناسی بصری چنان چشم گیر به نظر میرسد که میشود از همین حالا آن را به عنوان یکی از مدعیان این بخش در نظر بگیریم.

کاشفی که از کارگردانان با تجربه تئاتر استان است به خوبی مولفه های فضا سازی را پیاده کرده است. میزانسن ها خط کشی شده و متنوع است و نحوه حضور و حرکت بازیگران مهندسی شده و در خدمت درام است. کاشفی با بهره گیری از صد در صد فضای صحنه بارها قاب های دو یا چند نفره ی سالم و طلایی میسازد و از این نظر باید گفت به جز تماشاگران احتمالا عکاسان هم از این نمایش لذت خواهند برد.

اما نکته اصلی این نمایش مسئله موسیقی ست! تفاوت آشکار میان بافت موسیقی فیلم و بافت موسیقیایی مورد استفاده در تئاتر چنان پر نشدنی ست که حتی سازندگان موسیقی فیلم و تئاتر در سازبندی های خود برای این دو مدیوم تفاوت زیادی قائل میشوند. موسیقی فیلم نوعی از حرکت موسیقیایی جاری در خود دارد که حرکت دوربین و جامپ کات و دیزالو ها را در خود حل میکند حال آنکه در تئاتر برخورد موسیقیایی به دلیل ساختار مدیومی ثابت و لانگ از ایستایی بیشتری برخوردار است. درست اینجاست که موسیقی سریال پر بیننده ی پس از باران در ساخت تصویری چنان پر طرفدار میشود که طرفداران آن با وجود سالهای گذشته از آن هنوز آن را به یاد دارند و همان موسیقی اینجا روی یک نمایش کارکرد لازم را ندارد.

در مجموع باید گفت نمایش سیاریحون از نمایش های خوب جشنواره امسال استان است که پتانسیل های متن، کارگردانی و طراحی صحنه و لباس خوبش با ضعف در چند بخش دچار اختلال شده است.
نمایش ناگهان زود رئالیستی که جلب توجه نمود

مجیدقربانی- نمایش ناگهان زود یک درام اجتماعی رئالیستی است. وقتی پا به چنین عرصه ای می گذاریم با چالش های اجرایی مواجه می شویم که از آن گریزی نیست مانند احساس نیاز به طراحی صحنه  و اجرای دکور رئالیستی ، توجه به جزئیات و پرداختن به ظرافت ها که از مهمترین مولفه های نمایش های رئالیستی است.

حال ببینیم نمایش ناگهان زود در مواجه با این شرایط چگونه عمل کرده است.

 صحنه یک حمام کوچک در یک خانه کوچک در شهر مشهد است که قطعا به واسطه موانع مالی ، کارگردان امکان اجرای کامل دکور اش را نداشته و در نتیجه اجرا از این منظر ضربه می خورد. البته کارگردان می توانست با کشیدن پرده ای در سمت چپ صحنه مانع دیده شدن شخصیت پسر  جوانی که برای لحظاتی وارد صحنه می شود می شد یا فکری به حال لباس و بازی و حضور او می کرد اما نمایش نقاط قوت بسیاری دارد که می توان از این سهل انگاری گذر کرد.

نمایش در واقع یک مونولوگ است به غیر از چند دیالوگ کوتاه پسر جوان که قرار است صدایش شنیده شود.

زنی در قبال دریافت پول می پذیرد تا صیغه مردی (که او را حاج آقا می نامند) شود که از همسر خودش صاحب فرزند نمی شود تا برای آنها بچه ای به دنیا بیاورد اما حالا که او سه ماهه باردار است همسر حاج آقا فوت می کند و زنی که رابط این معامله است او را در حمام حبس می کند و در انتهای نمایش به اتفاق حاج آقا برمی گردد.

مهدی صالحیار به عنوان نمایشنامه نویس با انتخاب حمام خانه به عنوان صحنه نمایش ایده جذابی را ارائه می دهد و سپس با گره افکنی حساب شده درام خوبی را شکل می دهد و چالشی را ایجاد می کند بین زن ، کودکی که در شکم دارد ، حاج آقایی که حالا زن دوستش دارد و حاج آقایی که به زن به عنوان یک ابزار نگاه میکند.

تشبیه دوش حمام به حاج آقا و گفتگوی زن با دوش حمام از نقاط بسیار جذاب نمایش است.

همه اینها بستر مناسبی را برای بازیگری ایجاد می کند و سمیه آباده به خوبی از عهده آن بر می آید.

گرچه نمایش کوتاه است و پر گویی نمی کند اما سمیه آباده از این فرصت کم نهایت استفاده را می کند و توانایی های خود در بازیگری را بروز می دهد و با بازی حسی خود نقش را باورپذیر می کند.

همانطور که اشاره شد نمایش های رئالیستی با موضوع های اجتماعی که به روابط انسانی می پردازد بسیار آسیب پذیر هستند و همچون یک بلور شیشه ای بسیار ظریف که یک نقاشی مینیاتوری روی آن نقش بسته می مانند که می شود ساعت ها به آن خیره شد و لذت برد اما با کوچکترین ضربه و یا خدشه ای شکسته و نابود  می شوند.

در چنین شرایطی کارگردان ، بازیگران و طراحان به شدت باید موشکافانه به اجرای وظایف خود بپردازند تا نمایش در اجرا موفق شود.

عدم رعایت همین نکته باعث می شود تا نمایش در لحظه پایانی آسیب ببیند. اجرا تا لحظه آخر خوب پیش می رود و با حضور بی مقدمه حاج آقا می توان مطمئن شد که او دیگر به نگهداری این بچه سه ماهه تمایلی ندارد و نمایش با این  تصمیم تلخ می رود که به پایان برسد و زن نیز با گریه تلخی این سرنوشت شوم خود را درک می کند اما به یک باره با  شنیدن صدای پرواز کردن کبوتران حرم و موسیقی معروف تصنیف استاد  کریمخانی نمایش فرو می ریزد و نمایش دچار ابهام بزرگی می شود که آیا حاج آقا می پذیرد که آن زن بچه اش را نگه دارد یا خیر؟

گرچه این پایان بندی و از طرفی دیده شدن شخصیتی که قرار است فقط صدایش شنیده شود به اجرا آسیب رسانده است اما به راحتی می توان با یکی دو اصلاح به یک اجرای ایده ال رسید.

به بهانه حضور نمایش بهرام چوبینه در مرحله نهایی جشنواره تئاتراستان تهران

خشایارپیرعلمی-آنطور که ساعدی میگفت زبان ستون فقرات یک ملت است از این رو محمد یزدی برای انتخاب این نوع زبان برای نگارش نمایشنامه اش قابل تقدیر و احترام است اما در نقطه ی مقابل باید انتخاب خودش برای حضور در نقش بهرام چوبینه را نمره منفی کارش در نظر گرفت.

یزدی فارغ از آنکه چه اندازه در پرداخت و حرکت دراماتیک نمایشنامه اش موفق بوده است چالش نوشتن چنین متنی را جسورانه تجربه کرده است ولی چیزی که نمایان است کارگردانی کردن اثرش در حین نگارش است. یزدی آشکارا بعضی از صحنه ها را نه در خدمت پیشبرد درام که برای اجرای ایده های کارگردانی ش نوشته است.

اثری که کارگردانش در نقشی سخت مثل بهرام چوبینه مشغول است بیش از آنکه امید موفقیت ش برود بیم لنگیدنش میرود. اتفاقی که قریب الوقوع بنظر میرسید و اتفاق نیز افتاد. کارگردان-بازیگر خسته از دو نقش حیاتی در اثر، در میانه راه خسته تر شد و یارای ادامه مسیر را آنچنان که با انرژی شروع کرد نداشت.

نکته دیگر آنکه باید پذیرفت نمایشی که بر ریسمانی از زبان تنیده شده است بیشتر از آنکه به بدن احتیاج داشته باشد به بیان قدرتمند احتیاج دارد؛ حال آنکه نه تنها شلختگی در فرم بدنی تمامی بازیگران یزدی به چشم میخورد بلکه عدم بیان قدرتمند نقطه ضعف اصلی کار بنظر میرسید. هر چه یزدی در ایجاد تصاویر بدیع تلاش کرده بود در بیان نا پخته ی بازیگرانش نقش برآب میشد. این اتفاق تا جایی پیش رفت که بازیگر خوبی که در نقش غلون ایفا نقش میکرد نیز رفته رفته تا پایان نمایش از انرژی ابتدایی ش فاصله میگرفت.

نکته ی دیگری که دلیلش روشن نبود استفاده همزمان موسیقی پلی بک و زنده بود. موسیقی در نیمه ابتدای بیشتر از اتاق فرمان پخش میشود و اما در نیمه پایانی سهم بیشتر با گروه موسیقی زنده بود که البته هر دو از لحاظ رنگ آمیزی و جنس در خدمت اثر بودند اما استفاده همزمان شان ایده کارآمدی نبود.

در مجموع بهرام چوبینه در بخش هایی اثری قابل اعتنا بود اما در نهایت بنظر میرسد نه آن اثری که یزدی در ذهن میپروراند ارائه شد و نه توقع ما از نمایشی با نامی به بزرگی بهرام چوبینه برآورده شد.

با نهایت احترام

خشایار پیرعلمی – منتقد 




نظرات کاربران