گفتگو با فرهاد تجویدی
به بهانه برگزاری کارگاه آموزشی «ایده تا اجرا» واجرای نمایش«من...» در شهرستان دماوند
دی ماه سال گذشته کارگاه بازیگری با عنوان«ایده تا اجرا» با تدریس و کارگردانی فرهاد تجویدی با رویکرد به ثمر نشستن تولید یک اثر در شهرستان دماوند برگزار شد و حاصل این کارگاه تولید و اجرای نمایشی با نام (من و شهرم) شد. حال پس ازحدود هشت ماه ماحصل این کارگاه در شهرستان دماوند در حال اجراست .با فرهاد تجویدی مدرس کارگاه و کارگردان این اثرگپ و گفتی درباره مراحل تولید اثر و برگزاری این کارگاه داشتیم.
ـ لطفا راجع به بعضی از سرفصلهای آموزشیتان کمی توضیح بدهید؟
آموزشِ، شناخت فضا و مکان و افراد در هر شهر است. یعنی ابتدا من در ارتباط با آنها شناخت نسبی پیدا میکنم سپس ورکشاپها برگزار می شوند، البته نمیتوانم بگویم ورکشاپ. مجموعهای از تجربیاتی است که دارم و کار کردم و آنها را در آنجا عرضه میکنم. متاسفانه در ایران شکل کار طوری شده است که هر کسی نوچهپروری میکند، یعنی ذائقه هایی را تحمیل می کند، سلایقی را تحمیل را می کند و وقتی ما به آن فضای آموزشی سر می زنیم متوجه می شویم هر کسی ذهنیتی از یک شیوه دارد و هر کاری بکنیم نمی توانیم آنها را اصلاح کنیم، متاسفانه این یکی از معضلات است، مثلاً آقای ایکس میرود یک شیوۀ خاصی را پیش می گیرد بعد طرفدار پیدا میکند، سرفصل کارهای من به این صورت است که همۀ زمینههای ذهن و بدن، یعنی تمام مواردی که یک هنرجو احتیاج دارد را با او تمرین میکنم.
بیشتر بچههای شهرستان یا بیشتر ایرانیان اصولاً با مقوله ای به نام بدن آشنایی ندارند و اگر هم آشنایی دارند فقط بدن را در چارچوب حرکت هایی مانند ژیمناستیک میبینند هر حرکتی که خاص بدن نرم باشد آن را به حساب بدن میگذارند و کار می کنند یعنی فقط به صرف اینکه طرف بدنِ نرمی دارد، میگوید من کارِ بدن را انجام می دهم درحالی که شناخت بدن، بدنآگاهی و ارتباطش با فکر و ارتباط این دو با هم یکی از کارهای اساسی و ریشه ای است که من در تمرین های ورکشاپ انجام می دهم و پس از آن اتفاقی که می افتد، خطوطهایی در کارهای رئالیستی انجام میدهم، سپس کارهای انتزاعی،تا تخیلشان را وادار به فعال شدن نمایم. مشکل بیشتر بازیگران ما این است که تئاتر را فقط در دیالوگ خلاصه میکنند، یعنی هر چقدر دیالوگ بیشتری داشته باشند انگار بازیگرِ بهتری هستند ولی در کلاس من سعی میشود هم بدن و هم ذهن هر دو ارتباط بیشتری داشته باشند.
ـ اساساً فکر میکنید برگزاری چنین کارگاههای آموزشی بهتر است یا فضای آموزش آکادمیک که بیشتر در دانشگاه ها وجود دارد و کدامیک از این دو شیوه آموزشی پاسخگوی نیاز هنرجویان است؟
کارگاه های آموزشی چیزی جدا از درسهای آکادمی ندارد. حتی در کارگاه های آموزشی این چنینی برخی از سر فصل ها را بهتر از دانشگاه ها کار می کنند چرا که اگر این کارگاهها خروجیِ خوبی داشته باشد، به طور کلی فرد متوجه خواهد شد از همۀ چیزهایی که آموخته برای این کار مناسب هست یا خیر؟ اصلاً برای چه آمده؟ آیا درست آمده یا نیامده؟ در دانشگاه دانشجو فقط برای اخذ مدرک می رود و میگوید زحمت کشیدم و اینکه پول هم خرج می کند، استاد هم در طول 20، 30 سال کارش ، فقط یک کتاب مطالعه می کند و مدام آن را هم تدریس می کند یعنی اگر یک نفر 15، 20 سال پیش فارغالتحصیل شده باشد الان برگردد به همان دانشگاه با همان استاد، می بیند همان اتفاق ها تکرار می شوند حتی ورق زدن، نگاه استاد، حتی نوشتنش همان است و وقتی یک فارغ التحصیل جدید با یک فارغ التحصیل 20 سال پیش بهم می رسند به عنوان طنز می گویند فلانی آمده با همان شکل و شمایل، با همان کتاب!
من معتقدم کارگاههایی که در شهرستان ها تشکیل می شوند، تداوم یافتنشان بسیار بسیار مهم است.
این کارگاهها باعث میشود آگاهیِ بعضی از کسانی که در شهرستان کار می کنند بیشترشود و متوجه شوند فقط این نیست که کار در تهران و یک کارگردان تهرانی حتماً برای او ماجرایی را رقم میزند، معجزه در همان کارگاه است.
من معتقدم ابتدا باید در کارگاه ها یک مضمون کاملی از تئاتر تدریس شود و بعد از مدتی کار کردن، مدرس بعضی موارد را پررنگ کند . مثلا مقوله بدن و یا بعضی سرفصل ها را کمرنگ کند بعد صاحب ذوق وسلیقه و سبک خاصِ خودش بشود.
- مشکل تئاتر و بویژه تئاتر شهرستان ها در چه چیز یا چیزهایی می بینید؟
یکی از معضلات ما اخلاق تیمی و گروهی است، اخلاق با هم بودن ، متاسفانه اطراف ما را بیاخلاقی فراگرفته، از مدیران تا افرادی که در تئاتر هستند، اخلاقِ حرفه ای گروهی را متوجه نمی شوند، اخلاق تیمی را متوجه نمیشوند و پشت یکدیگر میزنند، چشم ندارند همدیگر را ببینند اگر اتفاقی توسط فرد دیگری در شرف وقوع است، افراد دیگربا این خیال این که نکند این اتفاق به نام من رقم زده شود، و من را تحویل نگیرند، متاسفانه جلوی کار واقعی فرد را می گیرد.
من خودم شهرستانی هستم، بابلی هستم، وقتی میروم آنجا تیمها باید با هم باشند و با هم تعامل داشته باشند و دور هم جمع شوند حتی هر یکسال یک بار، شش ماه یک بار جمع شوند، کارهایی که برای شهر خودشان انجام دادند برای خودشان، انجام بدهند و این اتفاق نمیافتد از همان ابتدا چوب لای چرخ هم می گذارند. یکی از سرفصلهایی که من رعایت میکنم همین اخلاق جمعی است، اخلاق فردی است، اخلاق که می گویم فکر میکنیم طرف باید به صورت سنتی در تعاریفی که شده، همۀ آن مسائلِ مذهبی را رعایت کند ما از آن دید می بینیم، نه همۀ آن فضائل و رذائلی که باید رفع شود و فضائلی که باید فرد داشته باشد، در رابطه با حرفهاش و در ارتباط با گروه خودش ابتدا آن را کار میکنم و به هیچوجه نمیگذارم کسی نسب به کسی بداخلاقی و غیبت کند و هیچ وقت اجازه نمی دهم به یک نفر بخندند چون ضعف دارد و همۀ این موارد را مواظب هستم، از طرز پوشش، حتی تا تمیز کردن جا، من با هم بودن را مانند زندگی یک خانواده، سرلوحۀ کارم قرار میدهم. به همین خاطر خیلی از این بچهها دوست دارند که با هم زندگی کنیم و با هم باشیم.
یک نفر از من سوال کرد آیا شهرستانیها استعداد دارند؟ همیشه گفتم استعداد یعنی نبوع، یعنی کار کار کار، دورنما ....چشم انداز داشتن، پیگیری و صبور بودن، به اضافه کار، استعداد انسان را میسازد، بی استعدادی یعنی عدم آگاهی در یک ارتباط، به این معنی که فرد استعداد عملیاتی کردن آن کار را ندارد، یعنی اگر به ما بگویند یک جنازه را تشریح کنیم نمیتوانیم ضعف میکنیم، همین عمل در بازیگری است، فرد با این خیال که گستاخ است، پررو است، جوک میگوید و هر طرف رفته گفتند این فرد خوب است چون میخنداند، گستاخی و پررویی خود را می گذارد به حساب استعداد بازیگری . ما میگوییم این فرد مناسب نیست، میگوید من استعداد ندارم، نه باید دانش آن را یاد بگیری.استعداد یعنی صبوری، دورنما داشتن کار و پیگیر بودن، صبور بودن به اضافه اخلاق باعث می شود استعداد داشته باشیم.
اصلاً کاری ندارد، یک نفر در فلان شهرستان یکی در اینجا، به نظرم اگر یک آمار بگیریم درصد بیشتری بچههای شهرستان هستند، چرا در اینجا این اتفاق میافتد؟ چون در اینجا هر مدیری سعی می کند که به هر صورت حتی در حد آماری یک امکاناتی در اختیار دیگران بگذارد، اما در شهرستان هم به دلیل بودجه، هم به دلیل بافت و ساختار سنتیای که دارند و بیشتر خانوادهها با مقولهای به نام تئاترخانواده مخالف هستند و مدیران سعی می کنند در جنبه های دیگر هنر جو پرورش بدهند هنرهای دیگری که کم خطرتر است و کمتر مورد آسیب و هجمه دیگران قرار بگیرند کار میکنند تئاتر به دلیل با هم بودن دختر و پسر و از آن طرف بودجه کم و امکاناتِ کمی که در اختیار آنها قرار داده می شود، با داشتن آن چهار ویژگی باز هم جوان احساس میکند برود در تهران خودش را نشان بدهد که این یکی از ضعفهاست.
ـ شما نمایشی را با گروه تان تولید کردید به نام«من» و در مرداد و شهریور ماه اجرا خواهد شد، کمی درباره این نمایش بگویید.
هر کسی قرار بود دغدغههایش را بگوید، یکی از کارهایی که کردم این بود، ازعناصر نمایش، تمام چیزهایی که باید یاد گرفته شود، این فرد چه چیزهایی می خواهد بروز بدهد، من باید به او بگویم فن نمایشنامه را باید بداند، آیا باید کارگردانی بداند؟ و غیره..... همۀ اینها را باید بداند، پس چه متنی دست بگیرم؟ من از خاطرات آنها استفاده میکنم، یکی از اخلاق حرفهای این است که یک بازیگر حتماً باید در حوزۀ خودش پیش برود، اقتصاد، سیاست، فرهنگ، در مورد زمانه و شهر و کشور خودش، شهرهای دیگر و دنیا را باید بداند، وقتی من در شهرستانی فعالیت میکنم چرا بیایم از شکسپیر برای او بگویم؟ از چه کسی باید بگویم؟ به نظرم بهترین شکسپیر خودش است، باید بگویم به خانوادهاش نگاه بکند، به اطرافش نگاه بکند، به محیطش نگاه بکند و بتواند یک اِتودی بیاورد، بحثهایی که من به آنها میدهم نگاه کردن به اطراف خود است، این دیدن را ما نداریم، این ضعف بزرگ ما در تدریس ماست، خیره شدن نه، دیدن را از نو به او یاد بدهیم، چشیدن را از نو یاد بدهیم، شنیدن را به او یاد بدهیم، پنج حس ما متسفانه مصنوعی کار می کند، مکانیکی کار میکند، شرطی شده باید دوباره آنها را یاد بگیرد تا براساس این یادگیری عواطف و احساسش درست کار کند. بر این اساس من تصمیم گرفتم و گفتم بیایید یک پروسه طولانی را شروع کنیم چرا که معتقدم زمانی که کار میکنم باید خروجی هم داشته باشد، نمایش«من» که هم جنبۀ آموزشی دارد و همۀ جوانب تئاتر را دربرمیگیرد . این اثرهم روی ذهن وهم روی تخیل افراد تاثیر گذاشته است.
اگر هنرجوها می خواستند خاطرات خود را در کار بیاورند یک پروسۀ یکی دو ساله طول میکشید، تصمیم گرفتم و من را گذاشتم چون قرار بود نمایش«من» همان سبک و سیاق باشد نمایش«من و شهرم» باشد ولی با خاطرات جدید ولی نشد،اینبار با با بچه های گیلاوند، البته تغییراتی با زبان خودشان، چون در نمایش «من» آسیب ها و اتفاقاتی که رخ می دهد فراگیر است مربوط به منطقۀ خاصی میشود مگر اینکه مثلا قسمت مترو که مربوط به تهران میشود ولی بقیه چیزها مربوط به همانجاست و جالب اینجاست که با همان اتفاقاتی که ما داشتیم آنجا تمرین میکردیم خیلی از بچهها گفتند این اتفاقات افتاده، داستانهایی که در نمایش«من» اتفاق میافتد، داستانهای واقعی است، برگرفته از بچههای قبلی بود، حالا همان کار را میکنند.
نمایش «من» به دلیل سبک و سیاق آموزش و پرورشی و به دلیل آسیبهای فراگیرش نزدیکی بچههایش با همان شهر و چون دغدغه اش، دغدغه شکل دادن به تئاتر است و چون در شهرستان بیشترین درگیری تحت تاثیر حرفهای غیراخلاقی واقع شدن است، چون نمایش «من» برای این است که او میگوید من بهترینم، دیگری میگوید من بهترینم پس باعث به وجود آمدن تفرقه می شود امیدوارم نمایش بتواند عامل وحدت و یکدلی آنها شود و در نتیجه با صحبتی که شد قرار شد نمایش من با همان بچههای آنجا کار شود.
مصاحبه : مریم کمالی