در حال بارگذاری ...
به بهانه اجرای نمایش «شکلک» در شهرقدس

چرا باید شبیه خودمان باشیم؟

تئاترتهران- خشایارپیرعلمی؛ اگر به لیست بلندبالای هنرمندان، نویسندگان و کارگردانان مورد علاقه مان نگاهی دقیق کنیم متوجه خواهیم شد که آنها علیرغم تفاوت های فراوان شان با هم دارای یک وجه مشترک بزرگ نیز هستند : تقریبا هیج کدامشان شبیه هیچ کس نیستند جز خودشان!
اینکه هنرمندان مختلف در دسته بندی های متفاوت گاهی در ایتدای مسیرشان تحت تاثیر کسان دیگری بوده اند و یا حتی مسیرشان را با تقلید از دیگران شروع کرده اند مسئله دیگری ست اما آن دسته که در آینده کاریشان راه و رسم بزرگی یاد گرفتند هرگز از ریل خود بودن خارج نشدند.
هنرمند مانا آنقدر از آبشخور الگوهای یافته شده توسط هنرمندان پیشین و هم عصر خود مشاهده، درک و کشف میکند تا الگویی بر مینای جهان بینی خود خلق کند؛ الگویی که او را از سایرین (حتی هنرمندانی که روزی متاثر از آنان بود) متفاوت میسازد.
بهنام زینعلی نمونه پاردوکسیکال همین بحث است، کارگردانی که از سمتی با نگاهی نشانه شناسانه و اسطوره گرا سعی در تزریق نگاه خودش به نمایشنامه شکلک نوشته نغمه ثمینی دارد و از سمتی با تقلید اشتباه از کیومرث مرادی در اجرای موفق همین اثر ما را در دو راهی تحسین و تقبیح باقی میگذارد.
بهنام زینعلی در شکلک گویی سیبی به دست ما میدهد که نیمی از آن را کرم خورده و نیمی دیگر شیرین و آبدار است. برخورد متعهدانه او در انتخاب متن و سعی او در تزریق نگاه شخصی ش در پایان بندی و یکی دو بخش دیگر نوید کارگردانی کارآمد را در آینده استان میدهد و بازیگردانی غلط، عدم توانایی در شناخت زیر لایه های متن و البته اشکالات متعدد گروهی ( که همه ی آنها  نهایتا در کارگردانی خلاصه میشود ) سیب کرم خورده یی به مخاطب ارائه میدهد که اگر مخاطب تئاتر گرد و تئاتر شناس نباشد، شاید به همین سیب کرم خورده هم قناعت کند اما نکته اینجاست واقعا اوج خواسته ی زینعلی همین است؟
بیاید کمی بیشتر به هر دو بخش سیب مان بپردازیم :
یک – سیب شیرین : هر گاه چیزی از کارگردانی کردن به گوشمان میخورد احتمالا بیش از کارچرخانی های مرسوم توقعمان این است که اثری متفاوت از یک نمایشنامه را (که پیش از این دیده ایم یا حتی خوانده ایم) ببینیم؛ به این معنا که اگر دو کارگردان یک اثر را به صحنه بردند ما دو خوانش و دو جهان بینی (حتی با وجود اشتراکات نگاه یا افتراقات نظر) تجربه کنیم. زینعلی جدا از بحث موفق بودن یا نبودن در پایان بندی اثرش بسیار به این مسئله نزدیک شده است. زنی که وسط صحنه آماج تخم مرغ ها قرار میگیرد جدا از مسائل زیبایی شناسانه یی که مد نظر کارگردان بوده است کارکردی در راستای خوانش شخصی از متن دارد. اگر فراموش کنیم که چقدر موافقت یا مخالفت با این کنش و همچنین هارمونی آن با کلیت نمایش داریم و اگر سلیقه مان را در انتخاب و تلفیق موسیقی این صحنه از ذهن پاک کنیم به یک نکته جذاب خواهیم رسید، کارگردانی که میخواهد خودش باشد و این بخش تحسین برانگیز کارگردانی ست.
دو – سیب کرم خورده : از لحن بدن تا بیان بازیگران تا پرداخت کلیت صحنه پردازی تا جزئیات کوچکتری مانند رفتاری های موتیف وار کاراکترها همه و همه ما را به یک ظن نزدیک میکند : گروه فیلم اجرایی توسط گروه دیگر را که به کارگردانی کیومرث مرادی اجرا شده دیده اند و به شدت تحت تاثیر آن به تمرین ( بهتر بگویم تکرار ) پرداخته اند و این ظن زمانی به یقین بدل میشود که کارگردان نیز در جلسه نقد اثر به آن صحه میگذارد! و این پاردوکس در کارگردانی اثر،  پاشنه آشیل خطرناکی برای گروه میشود.
راستش را بخواهید این سوال که اگر کارگردان برخورد شخصی ش را در تمام اثر جاری میکرد چه نتیجه یی در پی داشت از همان دقایق نخست اجرا روح من را میخورد! آیا برخورد او در مقایسه با اثر اجرایی قبلی نا عادلانه سلاخی میشد؟ یا برای برخورد جدید کارگردان با اثر مورد تحسین فراوان قرار میگرفت؟  ولی چیزی که قلبا مطمئن هستم این است : هر چه که میشد من کارگردان شجاع و جسور را بیشتر تحسین میکردم همان کارگردانی که در دقایق پایانی دیدم ( هر چند در موفقیت و عدم موفقیت آن صحنه بحث دارم )

از آنجا که مسئله اصلی این اثر کارگردانی است احتمالا در هر بخشی موشکافی انجام دهیم دوباره به همین شاهراه برخواهیم گشت برای مثال بازیگری اثر علیرغم پتانسیلی که در چند تن از بازیگران نمایش مشهود است دچار لکنت ها و اشکالات اساسی ست. همانطور که پیش تر به آن پرداختیم باید نکته را در عدم هدایت صحیح بازیگر یافت. دعوا همیشگی من با کارگردانی که در اثر خود بازی میکند که به قوت خود باقی ست و مشهود است کارگردانی که خودش دغدغه بازی در صحنه را هم به دغدغه های کارگردانی بیفزاید در اکثر موارد دچار اشکال خواهد شد اما این مسئله قطعا در هدایت بازیگری این اثر فقط بخشی از اشکال است بخش بزرگتر تاکید بر تکرار بازی ها از اجرای مشاهده شده ی قبلی ست. این بحث تا جایی پیش میرود که معدود میکرو اکت های بازیگران هم نمونه برداری ناقصی از بازیگر اثر قبلی ( نمایش شکلک به کارگردانی کیومرث مرادی در سالهای پیش ) میشود. حالا اگر میخواهید بیشتر با اشکالات بازیگری این اثر آشنا شوید سهل انگاری های بازیگری از جمله: عدم ارتباط صحیح با صحنه، ارتباط اشتباه با تجهیزات سالن که در قالب طراحی صحنه تعریف نشده است و عدم تمرکز و ارتباط به بداهه های ناگهانی پارتنر را اضافه کنید تا تصاویر کاملتری از نقد اثر داشته باشید.
طراحی صحنه ی در خدمت متن و اجرا، استفاده نادرست از تجهیزات نور در صحنه، ریتم مناسب و تمپو ی دلچسب، عدم رعایت مولفه های نمایش ایرانی و معرکه گیری توسط بازیگر و خلق تصاویر و قاب های مناسب برای تماشاگر از نقاط تاریک و روشن شکلک به کارگردانی بهنام زینعلی ست.
در مجموع شکلک شاید برای اجرا در استان اثری قابل قبول به نظر برسد اما برای رسیدن به کیفیت نهایی هنوز نیاز به زمان دارد. بهنام زینعلی و گروه متعهد و دوست داشتنی ش انقدر در انجام روح تئاتر ( حتی پس از مشکلات و مصائب متعدد در شهرستانی دیگر ) موفق عمل کرده است و آنقدر پر انرژی و جویا هست که اشکالات فنی یک اثرش چیزی از ارزش های تلاش و تعهدش نکاهد. راستی کدام یک از ما که در دایره خلق هنر مشغولیم میتوانیم مدعی این باشیم که اثری بی اشکال خلق کنیم؟ به طور قطع چیزی که بیش از هر نکته ی فنی باید دیده شود تعهد و تلاش صادقانه ی یه گروه هنری ست ...


مدیر کانون نویسندگان و منتقدان استان تهران




نظرات کاربران