نگاهی به نمایش «سکوت آخر» در جشنواره تئاتر استان تهران
جدلها دوام نمیآوردند اگر یکطرف مقصر بود
سعید محبی، سکوت آخر داستان بازجویی از حادثهای جنایی است که درروی صحنه جان میگیرد. در پی یک قتل، بازجویی از مظنونین حادثه انجام میشود تا مشخص شود مقصر اصلی کیست؟نمایش با صدایی تحکمآمیز آغاز میشود:همهچیز باید از اول تعریف شود.صدایی در تاریکی صحنه بیان میشود و حس ترس را در تماشاگر به وجود میآورد.
صحنه خانه مجردی داریوش شمسایی با هویت جعلی سهیل پاشایی است.او هویتهای مختلفی را برای اغوا و به دام انداختن دختران بیگناه ساخته است تا از آنها سو استفاده کند.کاری که قاتل قتلهای زنجیرهای برای به دام انداختن زنها میکنند تا طعمه خود را اسیر و به نیات پلید خود برسند. نمایش با صدای زنگ و ورود زن آغاز میشود.مرد خانه را برای ورود مهمانش آراسته است.همه جیز سر جای خودش است.قهوه در آشپزخانه دم کشیده و بطریهای نوشیدنی و شمعها هرکدام سر جای خودشان روی میز هستند.همهچیز برای شروع یک میهمانی دونفره آماده است.اما نه این میزبان خوبی است و نه آن میهمانی عزیز.آن دو در فضای مجازی باهم دیگر آشنا شده و حالا اولین قرار خود را تجربه میکنند. مرد سعی میکند در برخورد اول مؤدب باشد هرچند رفتارش طور دیگری است و نشان از مردی هرزه و شهوتران میدهد که قصد دارد به هر بهانهای به زن دستدرازی و تجاوز کند.مرد ادعا میکند زیبایی برایش مهم نیست و آنچه اهمیت دارد شخصیت افراد است.موضوعی که با سؤال زن درباره اینکه از کدام شخصیت او خوشش آمده مشخص میشود دروغ گفته چون جیزی از شخصیت زن نمیداند و جوابی هم برای این پرسش ندارد.زن هنگام ورود ساک قرمزرنگی را زیر میز مخفی میکند که مرد با تمام توجه و بویی که از آن به مشامش میرسد، نمیداند چیست و کجاست؟ تا اینجای نمایش تماشاگر با اثری به نظر ساده و کم حادثه مواجه است اما وقتی زن بهوسیله قرصی که در قهوه مرد انداخته او را خوابآلود و منگ میکند، نمایش وارد فاز دیگری میشود.حالا نمایش حیطه روانشناسی را میپیماید و به انگیزه آدمها برای زندگی و عشقورزی میپردازد و به درامی تبدیل میشود که میخواهد جنبههای روانشناسانه روابط انسانی را مورد نقد و بررسی قرار دهد. مرد مدیرعامل یک شرکت تجاری است و وضع مالی خیلی خوبی دارد و در اصل یکی از سرگرمیهایش به دام انداختن زنها و دختران زیباست تا حس شهوترانیاش را ارضا کند.اینجاست که داریوش شمسایی به سهیل پاشایی تبدیل میشود تا سرپوشی بگذارد بر روی کارهای خلافی که کرده و تعرضهایی که در طول زندگی نسبت به انسانهای دیگر انجام داده است.زن هم موجود طبیعی نیست این موضوع از نوع نگاه او به مردها و مشکلاتی که در زندگیاش پیشآمده بهخوبی مشخص است.او دچار اختلال اضطراب پس از حادثه است.همان حسی که او را به فکر انداخته تا با هویتی ساختگی در فضای مجازی با مرد دوست شود و با او در خانهاش قرار بگذارد.قصد زن بهزودی مشخص میشود.او میخواهد انتقام خطایی که مرد در حق او و خواهرش دیبا کرده را بگیرد.مرد که با قرصی که زن در قهوهاش ریخته گیج و بیدفاع شده، تسلیم زن است و باید به حرفهایش گوش کند و سؤالاتش را پاسخ دهد.زن مرد را شکنجه میدهد و به رویش اسلحه میکشد.در ادامه توضیحاتی درباره نوع زندگی آدمهای نمایش داده میشود.اول زن شروع میکند چون در حال حاضر پیروز میدان است.زن در محلهای فقیرنشین با خانواده ازهمگسیخته خود زندگی میکرد.پدرش کفاش و مادرش خیاطی میکرد تا بتوانند روزگارشان را پیش ببرند.زن از دل چنین خانوادهای وارد اجتماع میشود با آرزوهایی دستنیافتنی و برنامههایی که در نظر دارد. در کنار عقدههایی که در طی این سالها در روح و روان خود ذخیره کرده است.عقدههایی که زن را سرشار کرده از زندگی تیره و تاریک او سرچشمه میگیرد.بر زندگی زن سیاهی و تاریکی چیره است.زن به دنبال مقصر حادثهای است که زندگی او و خانوادهاش را به مرز نابودی کشانده است.سؤالی که نمایش مطرح میکند این است:گناهکار این ماجرا کیست؟زن که تن به چنین کاری میدهد؟یا مرد که مقدرات این حادثه را فراهم میکند؟نمایش در این بخش وارد حیطه درام روانشناسانه میشود تا روابط بین زن و مرد را آسیبشناسی کندو به این سؤال پاسخ دهد که چرا چنین ماجرایی به این شکل و شمایل امکان وقوع پیدا میکند؟نمایش پاسخ سؤالاتی که در متن مطرح میشود را بر عهده مخاطب میگذارد.این موضوع در پایان بازنمایش هم بهنوعی دیگر تجلی پیدا میکند.با این عمل نمایش درواقع احساسات و ذهن تماشاگر را به چالش میکشد و از او میخواهد دریافتن این پاسخها با ذهن فعالتری وارد عمل شود.
زن مرد را متهم میکند که مسئولیت فرزند ناخواستهای را که خواهرش به دنیا آورده را بر عهده نگرفته و درنهایت باعث از بین رفتن و مرگ او شده است.سؤالی که زن در سرتاسر نمایش تکرارش میکند:چرا مسئولیت کاری که انجام دادی را بر عهده نگرفتی؟همین سؤال مضمون نمایش را نیز شامل میشود.چرا انسان نباید پاسخگوی اعمال خودش باشد؟اگر هر انسانی مسئولیت کاری که کرده را بر عهده بگیرد، مشکلات نوع بشر کمتر و دنیا جای بهتری برای زندگی کردن خواهد بود .او زخمخورده اجتماعی است که با او رفتار خوبی نداشته است.همیشه خود را بدبخت حساب کرده حتی حالا که چیره صحنه است و اسلحه هم دارد.او نمیتواند از اسلحه استفاده کند چون عمیقاً"حس بیچارگی در وجودش موج میزند.زن خود را در جامعه مردسالاری خود را بیپناه و بیچاره میداند. رگههای روانشاسانه نمایش در ادامه داستان به اطرافیان زن کشیده میشود.بهاینترتیب خواهر و دوستانش هرکدام در دام مردهایی میافتند تا نظام مردسالاری آخرین ضربه خود را بر پیکرشان وارد کند:زن با خواهر و بچه کوچک اش آواره بیابان میشود و از ترس سگان وحشی به بدترین وضع زندگی میگذراند.آنها دست گدایی به سمت مردم دراز میکنند تا از مرگ نجات پیدا کنند.هرچند این بخش از داستان کمی اغراقآمیز به نظر میرسد اما در کلیت نمایش جایگاه خود را پیدا میکند.پیگیری زن برای به رسمیت شناختن کودکی که ناخواسته به دنیا آمده،بهجایی نمیرسد و درنهایت خانواده مرد این موضوع را انکار و بیان میکند که او به خارج از کشور رفته است. زن از کیفش عروسکی بیرون میآورد که سمبلی از کودکی است که قربانی رفتار ناپسند و ناشایست آدمهای هوس ران و بیمسئولیت شده است.
حال نوبت مرد است که موازنه قدرت را به هم بزند و بجای زن وارد صحنه شود و با کوبیدن مجسمهای که روی میز است، او را بیهوش کند.مرد جورچینهای زندگیاش را برای زن و درواقع برای تماشاگران بیان میکند.او هم حالوروز بهتری نسبت به زن ندارد.مرد هم زندگی آشفتهای داشته و حالا نباید با وضعیت کنونیاش مورد قضاوت قرار گیرد.هرچند مشکلاتش از نوع مشکلات زن نیست، اما او هم قربانی شرایط جامعه و خانوادهاش است.آنها هر دو قربانی هستند اما هرکدام به شکل و شمائلی خاص.در انتها هر دو در دوئلی ناخواسته همچون تولد کودکی که حالا سرنوشتش در هالهای از ابهام قرار دارد،سرنوشتشان به تاریکی گره میخورد.
سکوت آخر یک درام روانشناسانه از روابط انسانهای امروزی است که قصد دارد مرزهای اخلاقیات را مشخص کند.زن و مرد هر دو عضوی از طبقه جامعه هستند.زن طبقه پایین و کف اجتماع و مرد طبقه مرفه.جدل بین آنها ادامه دارد چراکه هرکدام دیگری را مقصر میداند.
در بخش اجرا،کلیه عوامل نمایش از قبیل بازی بازیگران، موسیقی،نورپردازی و طراحی صحنه در کنار هدایت کارگردان، در راستای مفهوم نمایش به توفیق نسبی میرسند و تصویری از جامعه امروز ما با تمام خوبیها و بدیهایش را به نمایش میگذارند.